"توجه! توجه! علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام خطر یا وضعیت قرمز است و معنی و مفهوم آن این است که حمله هوایی انجام خواهد شد، محل کار خود را ترک و به پناهگاه بروید". آژیر قرمز با صدای دلهرهآوری در فضا پخش میشود. همه سراسیمه به سوی پناهگاه میدوند. صدای مهیبی شبیه انفجار به گوش میرسد، هر کسی چیزی میگوید: "خدا رحم کند این بار کجا را زدند؟ خداکند کسی کشته نشده باشد..."
نیروهای امدادی به سوی محل انفجار سرازیر میشوند. نگرانی در چشمان مردم محل موج می زند. همه منتظر رسیدن کمک هستند. امدادگر... امدادگر... کسی با انگشت اشاره محل انفجار را به امدادگران نشان می دهد: "خونه همسایه رو زدن، تو رو خدا بجنبید. زیر آوار موندن...".
امدادگران جنگ، فرشتههای نجاتی هستند که هنگام خطر اندیشهای فراتر از یافتن یک پناهگاه امن در سر دارند. امدادگران فرشتههایی هستند که خوب میدانند دل به دریای خطر زدن چه مفهومی دارد... و اکنون به پاس تمام از جان گذشتگی این دلاوران میهن در سرزمین خون و آتش، خوزستان، خطهای از بهشت ایران، میایستیم و ادای احترام می کنیم...
در هفته دفاع مقدس، به یاد تمام رشادتهای امدادگران هلال احمر جمهوری اسلامی ایران در هشت سال دفاع مقدس، با دو تن از فرشتههای نجات از خطه خوزستان به گفتوگو نشستیم.
به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) منطقه خوزستان، هنگام ورود به اداره روابط عمومی جمعیت هلال احمر خوزستان به امدادگران معرفی شدیم؛ "محمدرضا معاونی" که از لحاظ سنی بزرگتر از "رضا فداکار" به نظر می رسید، صحبت را آغاز کرد.
او که به عنوان امدادگر، مسئول تعاون ستاد امداد جبهه، عکاس، نقاش، فیلمبردار و رزمنده در جبهههای جنگ جمعیت هلال احمر خدمت میکرد، گفت: جنگ که شروع شد یک ماهی بود که ازدواج کرده بودم، ما درگیر تدارکات جنگ شدیم و ستاد امداد جبهه خوزستان تشکیل شد. همه افراد از سراسر کشور به خوزستان اعزام و در این جا سازماندهی شده و سپس به جبهه اعزام میشدند.
وی افزود: در جنگ دو گروه امدادگر داشتیم؛ امدادگر شهر و امدادگر منطقه. تصاویر و آثار بسیاری از جنگ و رویدادهای آن به ثبت رسیده اما در طول این سالها با جابجاییهای متعددی که صورت گرفت، کمتر میتوان این آثار را پیدا کرد.
معاونی در آغاز نقل خاطرات خود، از حادثه شهادت دو تن از اعضای خانواده رضا فداکار، امدادگر هلال احمر در جبهههای جنگ سخن گفت.
این امدادگر سالهای دفاع مقدس اظهار کرد: وقتی نقاط مختلف شهر اهواز بمباران میشد، به ما ماموریت داده میشد که به محلهای بمباران شده شهر سرکشی کنیم و از قضا در یکی از بمبارانها، با "رضا فداکار" همراه شدم. سوار آمبولانس رضا شدیم و راه افتادیم. پیش خودمان گفتیم کجا برویم. چهار راه آبادان؟ کجای اهواز را پوشش دهیم؟ فداکار که شاید یک ندای قلبی او را به آن سمت اهواز میکشید به من گفت: "برویم سمت لشگرآباد".
معاونی ادامه داد: هر چه به محل نزدیکتر میشدیم اضطراب در چهره رضا بیشتر میشد. رفتیم تا رسیدیم به محل انفجار بمب. خانه رضا فداکار را زده بودند...
او اضافه کرد: رضا به سمت خانوادهاش رفت که دید پدرش شهید شده است. (در این لحظه بغض راه گلوی آقای معاونی را میبندد و اشک از چشمانش سرازیر میشود و از آقای فداکار میخواهد که خودش ادامه دهد.)
رضا فداکار امدادگر سالهای دفاع مقدس، جانباز 70 درصد است که بیش از 54 ماه سابقه حضور در جبهههای جنگ را دارد.
وی اینگونه ادامه داد: وقتی سر صحنه حاضر شدیم متوجه شدم که پدرم و فرزند چند ماههام شهید و همسرم مجروح شده است. جمجمه فرزندم به طرز بدی آسیب دیده بود. به هر نحوی که بود آنها را از زیر آوار خارج کردیم.
این امدادگر دوران دفاع مقدس گفت: خانه ما کنار مجموعه بسیج بود و گویا به قصد زدن این واحد اقدام کرده بودند که بمب به خانه ما اصابت کرد. مجروحین و شهدا را به بیمارستان گلستان منتقل و چندی بعد پیکر پدر و فرزندم را تشییع کردیم.
رضا فداکار عکسهای خود را یکییکی از آلبوم عکسی که همراه خود داشت، بیرون کشید و روی میز گذاشت. او هم فرزند شهید است و هم پدر شهید. میگوید: درست است که فرزندم چندماه بیشتر نداشت ولی امانتی بود در دست ما که تقدیم خدا شد و از این بابت ناراحت نیستم.
وی در ادامه به جزئیات زخمی شدنش در چهار مرحله اشاره کرد و گفت: من در بمباران شهرها زخمی نشدم بلکه در عملیاتهای مختلف حضور پیدا میکردم. اگر باز هم پیش آید دوباره به جبهههای جنگ بر میگردم.
وقتی به فاصله زمانی مجروح شدنش در جنگ نگاه کنید با یک حساب سرانگشتی متوجه میشوید که فاصله هر بار زخمی شدن او نسبت به بار بعدی تنها چند ماه است و حتی به یک سال هم نمیرسد. به راستی این چه اراده و علاقهمندی است که در وجود این امدادگر است که پس از هر بار مجروحیت مجددا به صحنه نبرد و امدادگری باز میگشت؟
هنوز تصورش سخت است که یک پدر، فرزند خود را با دست خود از زیر آوار بیرون بکشد و چند روز بعد تشییع کند و دوباره با ارادهای توصیفنشدنی به صحنه کارزار برگردد. دوباره به خاطره شهادت پدر و فرزند آقای فداکار باز میگردیم.
آقای فداکار گفت: فرزندم 6 ماهه و بچه اولم بود. پس از شهادتش، خداوند سه فرزند پسر به من عطا کرد که همگی تحصیلکرده هستند. (به جوانی که پشت سر ما نشسته اشاره میکند و می گوید او پسر کوچکم است که علاقه زیادی به امدادگری و حضور در هلال احمر دارد.)
وی ادامه داد: پیش از ازدواجم، سال 60 بود که به خرمشهر رفتم اما راه بسته بود، ما را از ماهشهر با لنج به آبادان و خرمشهر فرستادند. به خرمشهر که رسیدیم متوجه یک محوطه با یک چیزی شبیه استخر در آن شدم. در همان لحظه دشمن شروع به زدن خمسه خمسه(نوعی مهمات جنگی) کرد. تعدادی از بچهها زخمی شده بودند و من وحشت زده بودم و این آغاز کار من در امدادگری جنگ بود.
این امدادگر جنگ افزود: در خرمشهر جنگ تن به تن بود و نمیتوانستیم عراقی و خودی را از هم تشخیص دهیم، چون مردم خرمشهر هم عمدتا به زبان عربی صحبت میکردند. در این نبرد و درگیری توسط تکتیرانداز از ناحیه ران مورد اصابت گلوله قرار گرفتم. پس از این جراحت که اولین مجروحیتم در جنگ بود، سه نوبت دیگر نیز به شدت زخمی شدم.
او گفت: برای حضور در جنگ در ستاد امدادی جبهههای جنگ عضو شدم و به عنوان امدادگر به طور داوطلبانه به جبهه اعزام شدم؛ پیش از آن هیچگونه آموزشی در این حوزه ندیده بودم. در هلال احمر آموزشهای مختلفی از جمله اقدامات درمانی در جبهه را فرا گرفتم اما آشنایی من با جمعیت هلال احمر مربوط به پیش از پیروزی انقلاب بود.
وی افزود: در کنار امدادگری، اسلحه هم به دست میگرفتیم و با نیروهای دشمن درگیر میشدیم اما سلاح ما در مقابل تجهیزات دشمن که بسیار پیشرفت بودند، به حساب نمیآمد.
فداکار اظهار کرد: یادم هست یک روز آمبولانسی پر از دارو باید به سوسنگرد منتقل میشد اما سوسنگرد به شدت با نیروهای دشمن درگیر شده بود و کسی جرأت نمیکرد آمبولانس پر از دارو را به سوی این شهر حرکت دهد. داوطلب شدم و رفتم. از اهواز به سمت حمیدیه حرکت کردم و به حوالی تپه کور (تپه نور فعلی) رسیدم. دشمن با تیربار هلیکوپتر، عقب خودرو را مورد هدف قرار داد اما متوقف نشدم و تا شهر تاختم و به مسجد جامع سوسنگرد رسیدم.
وی ادامه داد: داروها را در مسجد که محل امداد و درمان زخمیها بود، تخلیه کردم و پس از آن احساس آرامش داشتم.
این امدادگر سال های دفاع مقدس در ادامه به زخمی شدن خود برای بار دوم در منطقه حسینیه اشاره کرد و گفت: در عملیاتهای مختلفی حضور داشتم که میتوانم به عملیات ثامن الائمه(ع)، طریق القدس(آزادسازی بستان)، بیتالمقدس، فتحالمبین(در این عملیات شهید زرینآبادی امدادگر و کارمند هلال احمر خوزستان به شهادت رسید و بدین ترتیب این نهاد اولین شهید خود را در جنگ تقدیم کرد) اشاره کنم.
فداکار دستی به پیشانی خود کشید و گفت: این جای عمل جراحی پلاستیک است. در سال 61 در عملیات محرم(استان ایلام) در خط مقدم بسیار پیشروی کردیم به حدی که متوجه نشدیم تا کجا رسیدیم. در همان هنگام خمپارهای جلوی پای من خورد و از ناحیه سر به شدت آسیب دیدم.
آقای معاونی توضیح داد: این موقع بود که به ما اطلاع دادند رضا فداکار شهید شده است.
فداکار ادامه داد: آسیبدیدگیام به حدی بود که قسمتی از پیشانیام از بین رفت و حفرهای در پیشانیام ایجاد شد. مرا برای درمان به بیمارستان امام خمینی(ره) تهران منتقل کردند. مدت سه ماه در کمای کامل بودم و همه از من قطع امید کرده بودند اما پس از اینکه به هوش آمدم موج انفجار هم مرا گرفته بود.
وی ادامه داد: پس از به هوش آمدنم تنها کسی که میشناختم "مادرم" بود. پس از بهبودی تقریبا به فاصله 8 ماه دوباره به جبهه برگشتم و به امدادگری مشغول شدم و در سال 62 در مرحله دوم عملیات محرم در منطقه شرهانی مجددا از ناحیه پشت سر مورد اصابت ترکش قرار گرفتم.
حرفهای آقای فداکار که به اینجا رسید، معاونی با خنده گفت: صدام دنبال رضا آمده بود که شکارش کند و نتوانست!
فداکار در ادامه به خاطره ای از زمان محاصره آبادان اشاره کرد و گفت: آن موقع راننده آمبولانس بودم، در مقری که در آبادان داشتیم همه چراغها خاموش بودند که به یکباره یک توپ به سنگر بچهها اصابت کرد و بچهها از جمله "رضا پودات" که خیابان پودات در منطقه امانیه اهواز به نام وی نامگذاری شده، شهید شدند.
وی افزود: جاده زیر آتش دشمن بود و با آمبولانسی که حتی شیشه جلو هم نداشت، چهار شهید را از آبادان به اهواز منتقل کردم. شرایط مسیر بسیار سخت بود و آبادان در محاصره کامل بود. باید کسی این ماموریت را میپذیرفت که من داوطلب برگشت به اهواز شدم.
این امدادگر سالهای دفاع مقدس گفت: همانطور که پذیرفتم به سوسنگرد دارو ببرم و در بستان در درگیری تن به تن شرکت کنم و پذیرفتم در خرمشهر با آن شرایط سخت درگیری حضور پیدا کنم، در آبادان هم پذیرفتم که با آن شرایط دشوار، همراه با شهدا به عقب برگردم. بار دیگر هم اگر جنگ شود، دوباره در میدان نبرد حاضر خواهم شد و هیچ ترسی ندارم.
فداکار در پاسخ به این سوال که اگر امدادگر نمیشدید چه کاری انجام میدادید، گفت: امدادگری را بهتر انجام میدهم و علاقه بسیاری به آن دارم و امدادگری را دوباره انتخاب میکردم. ایران خوشبختانه از نظر سلاح و تجهیزات بسیار پیشرفت کرده اما من از کار امدادگری بهتر بر میآیم.
محمدرضا معاونی صحبتهای خود را دوباره از سر میگیرد؛ این امدادگر هلال احمر خوزستان اظهار کرد: به عنوان عکاس و تصویربردار با صحنههای بسیار دلخراشی در جنگ مواجه میشدم که هر کدام برای خود خاطرهای است. تک تک تصاویری که با دوربین به ثبت میرساندم روایتی در درون خود داشت.
وی درباره نحوه ورود خود به هلال احمر گفت: پدرم شرکت نفتی بود و من نیز در آزمون شرکت نفت رتبه خوبی کسب کردم اما وارد حوزه هلال احمر شدم چون به امدادگری علاقه بسیاری داشتم و سال 86 نیز بازنشسته شدم.
این امدادگر جنگ ادامه داد: قبل از شروع جنگ یک ماه بود که ازدواج کرده بودم. جنگ که شروع شد در درون خود احساس مسئولیت شدیدی کردیم که در همان دوران با تاکسی یکی از دوستان می رفتیم لشگر و مهمات میگرفتیم.
معاونی افزود: با اینکه امدادگران هلال احمر میدانستند که در جنگ احتمال کشته شدنشان بالا است ولی با دل و جرات برای اینکه از قافله عقب نمانند به منطقه میرفتند. شرایط به گونهای رقم خورد که حتی بچههای 13 ساله هم احساس مسئولیت را در خود حس میکردند و پدرمان هم به ما میگفت "شما چرا نشستهاید؟ دشمن به اهواز رسید."
وی به زمان به دنیا آمدن فرزندش اشاره کرد و گفت: شرایط طوری بود که من با کلاه آهنی و لباس رزم بر بالین همسرم در شیراز حاضر شدم و فرزندم را در آغوش گرفتم، عکسی از آن لحظه دارم که روی کلاهم به زبان کودکانه نوشته شده "بابا زود برگرد".
معاونی خاطراتی از جنایتهای اسفبار رژیم بعث عراق در جنگ تعریف میکند که دل هر شنوندهای را به شدت به درد میآورد. عکسهایی از تکه تکه شدن بدن مردم بیدفاع شهر اهواز نشانمان میدهد و تعریف میکند که: چه شرایط سختی در دوران امدادگری داشتیم اما با عشق به کار خود ادامه میدادیم.
وی در ادامه درباره نقش جمعیت هلال احمر در جنگ گفت: هلال احمر خوزستان از ابتدای جنگ کار پشتیبانی و امدادرسانی را در جبههها شروع کرد اما از سال 1360 به بعد خود به صورت مستقیم وارد صحنه کارزار شد. آموزش نیروهای جوان به منظور تامین نیروی امدادگر، تامین آمبولانس و حمل و نقل مجروحین، پیگیری وضعیت مفقودین و اسرا و پشتیبانی مستقیم جبههها از عمدهترین فعالیتهای جمعیت و پشتیبانی جبهه و جنگ بوده است.
این امدادگر دفاع مقدس گفت: اولین یگان و گروههای امدادگر هلال احمر خوزستان و سایر استانهای کشور پس از یک سری تعلیمات ویژه امداد و امدادگری و آموزش های لازم مانند آموزش حملها، CPR و بانداژها، به همراه 220 دستگاه آمبولانس زیر نظر ستاد امداد جبهه که مرکب از هلال احمر، بهداری رزمی سپاه و کمیته پزشکی جهاد سازندگی بود به جبهه جنوب اعزام شدند.
معاونی بیان کرد: ستاد امداد جبههها دارای واحدهای مختلفی مانند استراحتگاه، آشپزخانه که روزانه غذای 800 امدادگر تامین میکرد، خیاطخانه که محصولات امدادی و بهداشتی بیمارستانها مانند کلاه اتاق عمل و لباس مجروحان را تهیه میکرد، آسایشگاه و اسکان موقت امدادگران و رانندگان در 14 اتاق با گنجایش روزانه 100 نفر همراه با نیازمندیهای روزانه و واحد ترابری سبک و سنگین بود که عهدهدار سازماندهی و اعزام خودروهای امدادی و آمبولانسها به خطوط عملیاتی بود. همچنین این ستاد دارای یک داروخانه مجهز بود که تامین داروهای مرکز درمانی ستاد امداد جبههها را بر عهده داشت.
وی افزود: واحد پشتیبانی ستاد نیز انجام فعالیتهایی مانند آموزش امدادگران، جمعآوری کمکهای مردمی، برپایی اردوگاههای جنگ و آوارگان عراقی و ایرانی، مداوای مجروحان جنگ و انتقال آنان به مرکز درمانی با قطار بیمارستانی هلال احمر از اهواز به تهران و نیز برقراری ارتباط با خانوادههای رزمندگان را بر عهده داشت.
معاونی اظهارکرد: ما در بیشتر عملیاتها حضور مستقیم داشتیم ولی عمدهترین آنها عملیات طریق القدس و تپههای اللهاکبر، عملیات فتحالمبین، بیتالمقدس، والفجر مقدماتی، ثامن الائمه(ع) و عملیات فاو بود. از مقامات کشوری جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران که به طور مرتب به ستاد و امدادگران سرکشی میکردند، مرحوم دکتر وحید دستجردی، مرحوم دکتر علیپور معاون امداد، دکتر فرهادی ریاست جمعیت هلال احمر فعلی و جمعی از روحانیون بودند ولی کسی که بیشتر از همه به ما سرکشی میکرد و همیشه ما امدادگران را روحیه و مورد لطف قرار میداد، آیتالله غیوری نماینده امام خمینی(ره) در هلال احمر بود که در حال حاضر نماینده مقام معظم رهبری در هلال احمر است.
این رزمنده و امدادگر سالهای دفاع مقدس گفت: ستاد امدادگران هلال احمر در راهاندازی واحد امداد جبهه، تربیت نیرو، تامین نیروهای مورد نیاز جبهه مانند پزشک، امدادگر، راننده، خدمات، آشپزی، تاسیساتی و فعالیت در بخش امداد اسرا و مفقودان، برپایی نقاهتگاههای مجروحان در مناطق جنگی و پشت جبهه، تامین آمبولانس، عضویت در ستادهای انتقال مجروحان در فرودگاه اهواز و ایستگاههای راه آهن و تجهیز و راهاندازی واگنهای قطار بیمارستانی، تامین کادر درمانی مورد نیاز در قطار و برپایی اردوگاههای ویژه مهاجران جنگ فعالیت داشت که در این زمینه باید از مرحوم "بیژن دفتری" رییس سازمان امداد و نجات و تیم مربوطه او به خصوص امدادگران اصغری، خدابخش، عبده خدابنده، جواد افشار، ارغایی، عبدالنبی آلبوخنفر، دینارویی، عچرش، رمضانیان و ... تشکر و قدردانی کرد چرا که تیم مرحوم دفتری در تامین بخشی از کیفهای امدادی و ماسکهای ضدشیمیایی رزمندگان و آموزشهای مربوطه، شرکت فعال داشته است.
معاونی بیان کرد: در واقع مردم در حوادث چشم امیدشان به امدادگران هلال احمر بوده و هست. خوشبختانه هلال احمر امروزه با تجهیز بسیاری از امکانات خود در طول این سالها توانسته همچون هشت سال دفاع مقدس، نقش ویژهای در امدادرسانی حوادث غیرمترقبه کشور و خارج از کشور داشته باشد.
وی اظهار کرد: به علت بمباران بخشی از واحدهای امدادگران، خودروهای باقیمانده در زمان بمباران از آن مناطق خارج و به دیگر نقاط امن برده میشدند و با ایجاد بیمارستانهای صحرایی در نزدیکی خطوط مقدم جبهه از جمله پادگان حمید در جاده خرمشهر - اهواز، ایستگاه حسینیه در جاده خرمشهر - اهواز، بیمارستان علی ابن ابیطالب(ع) در چند کیلومتری آبادان(جاده اهواز به آبادان)، بیمارستان شهید کلانتری در اندیمشک، بیمارستان فاطمه الزهرا(ع) در فاو که پس از عملیات والفجر هشت ایجاد شد، وظایف واحد امداد جبهه خوزستان و امدادگران گسترش یافت و امدادگران پرتوان و گمنام هلال احمر با هماهنگی بهداری رزمی قرارگاه کربلا عهدهدار تخلیه و حمل مجروحان در خطوط مقدم به این بیمارستانها بودند.
معاونی اظهار کرد: نیروهای امدادگر علاوه بر کارهای امدادی، گاه در کنار نیروهای عملیاتی در رزم نیز شرکت میکردند. محمدرضا دینارونی امدادگر آن دوران تعریف میکند که چند امدادگر زمانی که جهت تخلیه مجروحان به خط اول اعزام شده بودند در حین تخلیه موفق شدند چند نفر از نیروهای عراقی را به اسارت گرفته و به همراه مجروحان به پشت جبهه انتقال دهند!
وی در ادامه به فعالیت قطار هلال احمر در جبهههای جنگ نیز اشاره کرد و گفت: قطار امداد هلال احمر در جنگ تحمیلی هزاران رزمنده مجروح را به مراکز درمانی منتقل میکرد. جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران بر اساس وظایف ذاتی و تشکیلاتی و در ادامه دیگر اقدامات انساندوستانه، در پشتیبانی جبهه و امدادرسانی به مصدومان و مجروحان در جبهههای جنوب کشور، مسئولیت انتقال مجروحان جنگ از مناطق جنوبی در استان خوزستان را نیز به عهده داشت که یکی از وسایل حمل و نقل جمعیت برای انتقال مجروحان قطار بود. قطاری که بعدها به "قطار امداد" مشهور شد.
وی افزود: جمعیت هلال احمر با هماهنگی و همکاری راه آهن جمهوری اسلامی ایران و با در اختیار داشتن واگنهای بیمارستانی سفید رنگ منقوش به آرم هلال احمر و درج عنوان جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران بر روی هر دو طرف این واگن برای امنیت بیشتر، از همان اوایل جنگ کار خود را آغاز کرد و در هر عملیات برای آزادسازی شهرهای به تصرف در آمده یا پیشروی در خاک دشمن، قطار امداد در جنوب آماده میشد تا مجروحان را به سرعت به سایر شهرهای مرکزی و شمالی ایران منتقل کند. علاوه بر حمل مجروحان، از این قطار برای حمل اسرا نیز استفاده میشد.
این امدادگر درباره امکانات قطار امداد گفت: هر قطار امدادی 20 تخت 2 طبقه، یک اتاق پزشک، یک داروخانه، یک اتاق عمل سیار، اورژانس، یک انبار توشه و یک سرویس بهداشتی داشت. این قطار به تمام امکانات لازم و درمانی مورد نیاز مجهز بود و با توجه به پنج واگن موجود، توانایی انتقال در مجموع 200 مجروح و مصدوم را در یک مسیر داشت.
به گزارش خبرنگار ایسنا؛ معاونی به مدت هشت سال در جبهههای جنوب افتخار رزمندگی و امدادگری داشته و بعد از جنگ به مدت هشت سال به عنوان مدیر عامل هلال احمر آبادان در سختترین شرایط به جنگزدگان بعد از جنگ خدمت کرده است. وی از سال 1374 با حفظ سمت، معاونت امداد و نجات خوزستان را به مدت 6 سال و بعد از آن نیز به مدت 5 سال معاونت امداد و نجات لرستان را عهدهدار شد. همچنین مسئولیت ستادی از جمله رییس شعبه اهواز در دوران آخر خدمت خود را بر عهده داشت.
معاونی در حال حاضر دبیر کانون بازنشستگان هلال احمر است و در امور ایثارگران ستاد راهبردی امداد و نجات هلال احمر و جمعآوری ایثارگری امدادگران سراسر خوزستان جهت ثبت با ستاد معاونت برنامه ریزی و آموزشهای تخصصی سازمان امداد و نجات کشور همکاری دارد.
همچنین از دیگر سوابق کاری آقای معاونی میتوان به امدادگری در عملیاتهای امدادی از جمله حضور در سانحه زلزله مخرب رودبار و منجیل در خرداد 1369، همچنین کمکرسانی به پناهندگان عراقی و کویتی در جنگهای مرزهای غربی و جنوبی کشور، امدادرسانی در کشورهای افغانستان، سوریه، جنگ 33 روزه در لبنان، عراق اشاره کرد. وی همچنین پنج بار به عنوان امدادگر به مکه مکرمه اعزام شده و مسئول امداد سانحه سقوط هواپیمای خرمآباد نیز بوده است.