در اورژانس مشغول کار بودیم که دیدیم دو رزمنده آمدهاند. آشفته بودند و عجله داشتند. گفتند: «شنیده بودیم اینجا گروه پزشکی است. ما به دو سه نفر پزشک شهید نیاز داریم که آنها را به خرمشهر ببریم!» سه پزشک همان روز از اصفهان رسیده بودند و هنوز ساکهایشان را زمین نگذاشته بودند. آنها گفتند: «ما میرویم.» رزمندههای خرمشهری گفتند: «راههای زمینی بسته شده با دو قایق میخواهیم وارد خرمشهر بشویم قایقها هم صددرصد در تیررس دشمن است و احتمال اینکه آنها را بزنند، خیلی زیاد است. ممکن است اصلاً به آن طرف آب نرسیم برای همین میگویم پزشک شهید میخواهیم.» پزشکهای اصفهانی گفتند: «باشد برویم.» آنها رفتند. بعدها هر چه سراغ از آن سه نفر گرفتیم متوجه نشدیم چه اتفاقی برایشان افتاد. زنده ماندند یا شهید شدند. چند روز بعد از رفتن آنها درروز چهارم آبان خرمشهر سقوط کرد.
راوی: ایران ترابی(تکنسین بیهوشی)