رفتم. رختخواب من هم مشخص بود. همه ی پرسنل جای آن را می دانستند و کسی داخل آن نمی خوابید. برای دو ساعتبیمارانی که ضایعه عروقی داشتند را ابتدا به اتاق عمل می فرستادیم. مثلا شریان ران پای آنها پاره شده بود، ولی سایر قسمت ها از جمله عضلات و استخوان های آنها سالم بود و یا ترکش به گردنشان اصابت کرده و شریان کاروئید یا شاهرگ گردن آسیب دیده بود. پس از استریل و تمیز کردن پوست به اتاق عمل می فرستادیم. هر عمل به طور متوسط حدود دو ساعت طول می کشید. یعنی در ظرف 24 ساعت حدود 50 تا 60 عمل جراحی انجام می شد. بقیه مجروحین را به ناچار پس از انجام اقدامات اولیه به قسمت های پشت جبهه اعزام می کردیم. شاید هر ساعت بیش از صد مجروح به اورژانس می آوردند که حداقل بیست درصد آن ها احتیاج به عمل های روی شکم یا قطع عضو داشتند که متاسفانه فرصتی برای این کار نبود.
حتی در اواخر مجروحینی بودند که امعاء و احشاءشان از شکم بیرون زده بود، ولی آنها را پس از تزریق خون و پانسمان و دادن آنتی بیوتیک و مسکن اعزام میکردیم. همه ی جراحان و پرسنل در نهایت جدیت و صداقت کار می کردند.
یادم هست که روز های آخر ماموریت پای اغلب جراحان در اثر ایستادن زیاد متورم شده بود و با باندهای تنسوکرپ پاهای خودد را از نوک پنجه تا بالای ساق باندپیچی کرده بودند. در طول مدت این ده روز بی اغراق شاید بیش از ده، دوازده ساعت نخوابیدم.گاه می شد چهل و هشت ساعت یا بیشتر در اورژانس به مجروحین می رسیدم. وقتی حس می کردم که دیگر قادر به کار کردن نیستم، اورژانس را به جراح دیگری می سپردم و برای یک استراحت کوتاه به رختخواب می ی می خوابیدم و عجیب این بود که در همین مدت خستگی ام از بین می رفت. مجددا به اورژانس برمی گشتم و قسمت خود را تحویل می گرفتم.
هر جراح پس از دو یا سه عمل جراحی گاهی کنار اتاق پزشکان که لوازم آنها در گوشه ی آن به سقف رسیده بود، یکی دو ساعت در حالت نیمه نشسته و یا خوابیده، استراحت می کردند و دوباره کار خود را از سر می گرفتند.