راه اندازی دستگاههای اسقاطی بیهوشی (اعتماد به نفس و احساس مسئولیت و حفظ بیت المال)
در حال و فضای خودم بودم که شنیدم اسم مرا پیج میکنند و میگویند که جلوی در حسینیه منتظرم هستند. اول فکر کردم حتماً کس دیگر به اسم خواهر ترابی در اینجا هست و با او کار دارند ولی وقتی دیدم کسی بلند نشد و دوباره تکرار کردند: «خواهر ترابی هر چه سریعتر در اتاق عمل به ایشان احتیاج دارند.»
متوجه شدم منظورشان من هستم بلند شدم کیفم را برداشتم و به طرف در رفتم. اعتراض شروع شد که معنی ندارد این خواهر را پیج میکنند . برای چی؟ این خواهر ترابی کیه؟
بیرون آمدم دیدم یک جیپ با راننده و یک فرد مسلح منتظر هستند.
گفتند: « دکتر رضایی خواستهاند سریع به اتاق عمل بروید.» سوار شدم و به بیمارستان برگشتم.جلوی در اتاق عمل مرا پیاده کردند. داخل که شدم دیدم دکتر رضایی یک سری وسایل و شلنگ آورده و روی زمین ریخته است. گفتم: «چی شده آقای دکتر مجروح داریم؟»
گفت: «نه، انشاءالله عملیات امشب شروع میشود. ما هم باید دستگاههای بیهوشی را درست کنیم. چند تا دستگاه بیهوشی اسقاط گذاشتهاند کنار. بیا فکرهایمان را روی هم بگذاریم و حداقل یکی دو دستگاه از این دستگاهها را راه بیاندازیم.»
در تهران وقتی دستگاهی خراب میشد باید مدتها در نوبت میماندیم تا برای سرویس دستگاه بیایند. چون تنها یک شرکت وجود داشت که دستگاههای بیهوشی را تعمیر میکرد. مدیر آن فردی مسیحی، به نام آقای وارطان بود. وقتی تعمیرکاری از شرکت وارطان میآمد میدیدم به دلیل یک نقص جزئی دستگاه اتاق عمل خوابیده است. همیشه روزهای پنجشنبه که اتاق عمل برای ضدعفونی شدن تعطیل بود، وقت میگرفتیم. تعمیرکار که میآمد، من هم کناری میایستادم و به کارش نگاه میکردم ببینم چه میکند. بعد از مدتی دیگر خودم میتوانستم بعضی از اشکالات دستگاهها را برطرف کنم.
آن شب با دکتر رضایی از ساعت ده روی دستگاههای اسقاطی کار کردیم وقتی سربلند کردیم ساعت چهار صبح شده بود و اذان میگفتند.
آنقدر مشغول کار بودیم که گذشت زمان را متوجه نشده بودیم. در آن چند ساعت موفق شده بودیم سه دستگاه را که کنار گذاشته بودند و استفادهای از آنها نمیشد راه بیاندازیم که در عملیات هم مؤثر واقع شد و توانستیم با کمک همین دستگاهها مجروحان بیشتری را برای عمل بخوابانیم.
برگرفته از کتاب خاطرات ایران، خاطرات ایران ترابی(کاردان بیهوشی)