نام: سیدمحمد
نام خانوادگی: انصارالحسینی
نام پدر: سيدمصطفي
سن:
سازمان/نیرو: نامشخص
تاریخ تولد: 1342/08/20
سمت: امدادگر
محل تولد: اصفهان
تاریخ اعزام:
وضعیت تاهل: مجرد
محل اعزام:
تحصیلات: دیپلم
محل خدمت:
ملیت:
تاریخ شهادت: 1367/01/290
مذهب:
محل شهادت: فاو
شغل: دانشجو
محل مزار:
محل سکونت:
قطعه/ردیف/شماره:
محمد در سال 1342 ه ش در خانواده ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود و از همان کودکی با تشویق والدین در جلسات قرآن ، مراسم مذهبی و صفوف نماز جماعت شرکت می نمود . با شروع انقلاب شکوهمند اسلامی و نهضت خونین سال 1357 ایشان مجدانه در تظاهرات و مبارزات بر علیه حکومت خود کامه پهلوی شرکت می نمود . روح بلند و ایمان قوی او باعث گردیده بود که در تمامی صحنه های انقلاب حضور فعال داشته باشد . سید محمد علاقه زیادی به تلاوت قرآن و عبادت خالصانه داشت . با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران چه در پشت جبهه و چه در خطوط مقدم جنگ حضر فعال و چشمگیری داشت و در این راستا لیاقت و شایستگی فراوان از خود نشان داد به طوری که مسئولیتهای خطیر و سنگینی بر د.وش وی گذاشته شد . ایشان در عملیات بسیاری که توسط سپاه اسلام انجام شد،شرکت داشت و در مقاطع مختلف مسئولیت بهداری تیپ 44قمر بنی هاشم(ع) ، تیپ 91بقیه الله(عج) و مسئول محور بهداری لشکر 14 امام حسین (ع) را عهده دار بود . صداقت شجاعت و اخلاص این سردار بزرگ زبانزد بچه های رزمنده بود ، آنهایی که او را می شناختند مجذوبل اخلاق خوب و بر خورد شایسته و اخلاق ایشان بودند . حضور مس ...
بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوندی که نام او آرامش بخش روح است و ذکر او آرامش دهنده ی قلب ها و پیغام او مفتاح الفتوح و با درود بر منجی عالم بشریت مهدی موعود امام عصر (عج) و نائب برحقش رهبر کبیر انقلاب، حضرت آیت الله روح الله خمینی و سلام خدمت شهیدان گلگون کفن راه حق. مدتی است که سراسر وجودم را شوری عجیب فرا گرفته، گویی که کسی مرا به سوی خود می خواند و من هم در خود توان ماندن را نمی یابم، دنیا برایم مثل قفس تنگ شده، این دل و روحم پرپر می کند و طاقت جدائی از خالق خود را ندارم. تلاشم بر آن است که با تمام وجود به سویش قدم بردارم و او را طلب کنم. امیدم به گفته ی اوست که فرمود: آن کس که مرا طلب کند می یابد، آن کس که مرا یافت می شناسد، آن کس که مرا شناخت دوستم می دارد، آن کس که دوستم داشت به من عشق می ورزد، آن کس که به من عشق ورزید من نیز به او عشق می ورزم و آن کس که من به او عشق ورزیدم می کشمش و آن کس را که کشتم خون بهایش بر گردن من است و آن کس که خونبهایش بر من واجب است پس من خود خونبهایش هستم (حدیث شریف قدسیه). آری این ها همه را تو خود فرمودی و یقین بدان دارم که بدان عمل می کنی. ولی بیم من از آن است که تو را نیابم، چرا که گناه بسیارم غباری بر قلبم نشانده و حتی نمی دانم با این وجودی که دارم آیا باز هم به من عشق می ورزی؟ وجودی که هنوز خالص نشده و سراپا غرق در گناه و نافرمانی است. آری این ها همه و همه بر قلب و روحم سنگینی می کند و هر بار مرا در هاله ای از غم و اندوه فرو می برد. ولی امیدم به آن است که دستم را بگیری و راهت را نشانم دهی و سرانجام مرا در لقای خود جای دهی. برادران و خواهران عزیز؛ دلم می خواهد به خاطر مسئولیتی که بر خود حس می کنم سخنانی هر چند ناقص و کوتاه را مطرح کنم و بهتر می دانم که اولین سخنم را با شما انسان های با ایمان و آزاده بگویم، سخنم این است در حین آزادی و آزادگی خدا را هم از یاد نبرید، چرا که غفلت از یاد خدا انسان را مطیع نفس اماره می کند، نفس اماره ای که چه بسا در نزد شما حق را باطل و باطل را حق می نمایاند و شما را از راهی به باطل می کشاند که شما آن را قرب به الله می دانید و بر آن هم ایمان دارید. آری او چنان فریب کارانه عمل می کند که شما هرگز گمان نمی برید و حتی مجال درست اندیشیدن را هم به شما نمی دهد. پس برادران و خواهران حق طلب بیایید برای مبارزه با شیطان و پیروانش اتحادمان را مستحکم تر نماییم، دست از گروه گروه شدن برداریم و به جای این که پیرو خط این و آن باشیم واقعا پیرو خط امام شویم. سخن دومم با شماست، شما هم سنگرانم، سنگر عشق و ایمان، آزادی و استقلال، علم و عمل، خواستم به شما بگویم تا بدانید که مسئولیت عظیم بر دوشتان نهاده شده، مسئولیت انقلاب، انقلاب اسلامی، انقلابی که ثمره خون هزاران شهید به خون خفته است. این را هم بدانید که امروز چشم تمامی مستضعفان و محرومان جهان به شماست. آری آن ها از شما نصرت دین را می طلبند و شما بایستی لبیک بگوئید به ندای حق طلبانشان. آری شما حال فقط در قبال خود و خانواده خود مسئول نیستید، بلکه مسئولیت نجات تمامی ستمدیدگان مسلمان جهان بر دوش شماست. شما باید عزمتان محکم باشد و فریادتان انتقام خون آن شهیدان به خون خفته را از خصم بگیرد. دستان شما باید دستگیر افتادگان و مظلومان جهان باشد و قلم هاتان شکننده قلم های ناحق و زبانتان پیچاننده ی طومار دیو صفتان عالم. آری برادر، چگونه خواهی توانست به فکر خود و خانواده خود باشی و حال آن که دیگران به فکرت بودند. آیا می دانی همین محیطی که در آن گام می نهی به خاطر بقا و آرامشش خون هزاران انسان آزاده ریخته شده است و آیا می دانی همین دانشگاهی که در آن تحصیل می کنی از مالیات همان رفتگر و باربر کوچه و بازار اداره می شود. من در تعجبم و نمی دانم که آن هایی که پشت به این همه شهامت و ایثار و عشق و صفا کردند و روی به دیار هوس ها نهادند مگر نمی دانستند که آن مادر پیر چهار فرزند داده و یا آن برادر جانباز از آن ها چه می خواهد؟ خدمت به اسلام یا پیروی هوای نفس؟ باید گفت که آن ها نه تنها مسلمان نیستند بلکه وجدان هم ندارند. آری برادر و خواهر دانشجو؛ آن شهیدان گلگون کفن از تو می خواهند که در این سنگر قهرمانانه بجنگی و به آن ها ثابت کنی که ما بدون شما هم می توانیم روی پای خود بایستیم. چون ما به کسی ایمان داریم که قدرتش برترین قدرت هاست و علمش فزونی تر از همه علم هاست. سخن آخر هم حقیقتی است که بهتر می دانم بازگو کنم آری من از آن خرسندم که در یک جامعه نمونه اسلامی زندگی کردم. جامعه ای که مردان و زنان قوی دل و با ایمان و شجاع در آن حماسه ها آفریده اند، مردمانی با همت بلند که دست در دست هم گذاشتند و با اتکا به الله و مدد و کمک از او به طاغوت 2500 ساله نه گفتند، مردمی مصمم که عاشقانه به ندای رهبرشان لبیک گفتند و با تمام وجود به یاری اسلام برخاستند و بر سر این عقیده همه هستی خود را حاضر شدند فدا کنند. آری پدران و مادران ما تنها از مال خود نگذشتند بلکه فرزندان خود را که بهترین سرمایه زندگی شان بود هم چون اسماعیل به مسلخ عشق فرستادند تا که در راه حق قربانی کنند و بالاتر از آن این که خود هم پا به عرصه جنگ گذاشتند و دلاورانه جنگیدند و شهادت، این فوز عظیم را در آغوش گرفتند. آری شهادت مرگی با افتخار که نه تنها به سوی نیستی و نابودی نیست، بلکه تجلی و شکوفایی روح است. حرکتی به سوی پیشرفت و تکامل است و برای نزدیکی به الله (به راستی که چه زیباست واژه شهادت). و من امروز با اطمینان می توانم بگویم که آن ها حقیقتا عمل کرده اند به پیامی که حضرت حق بر ایشان فرستاده بود. "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوازَحْفًافَلَاتُوَلُّوهُمُالْأَدْبَارَ" ای اهل ایمان هر گاه با تهاجم و تعرض کافران در میدان کارزار روبرو شدید مبادا از بیم آن ها پشت به دشمن کرده و از جنگ بگریزید. (سوره انفال) آری برادر و خواهر مسلمان آن ها دسته دسته رفتند و مسئولیت عظیم دفاع از اسلام عزیز را بر دوش ما نهادند. دفاعی مقدس که بر سر راه آن خون های پاک عزیزان ما ریخته شده، عزیزانی که پیام آن ها همیشه ایمان و اتحاد و استقامت بود. ما اکنون باید عمل کنندگان به پیام آن ها باشیم. ایمان داشته باشیم که اگر دین خدا را یاری کنیم او ما را یاری و نصرت خواهد داد. همان طور که آن ها ایمان داشتند و از خشم طاغوت های زمان نهراسیدند و با فریاد الله اکبر پشت غارتگران و ابر جنایتکاران جهان را شکستند، ایمان داشتند به نصرت خدا و دیدیم که خدا یک روز دشمنانشان را در صحرای طبس و روز دیگر در کودتای نوژه به دنبال آن در عملیات های پی در پی به خاک سیاه نشاند و اتحاد داشته باشیم که آن ها همه پیروزی هایشان را با اتحاد به دست آوردند." وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا " را سرلوحه راهشان قرار دادند و استقامت کردند در برابر شیاطین درونی و برونی چرا که آن ها با تحمل مشکلات و سختی ها بر نفس اماره پیروز شدند. آن ها نه از کمبودها و نه از فشارها و نه از دادن جان هایشان هراسیدند. آری برادر آن ها همیشه و تا آخرین نفس پیرو ولایت فقیه بودند و در خط رهبری حرکت می کردند و این را هم می دانستند که این حرکت یک حرکت الهی است و نه تنها هرگز شکست نخواهد خورد بلکه به سازش هم کشیده نخواهد شد. و در آخرین سخن با شما پدر و مادر عزیز؛ از شما می خواهم مرا ببخشید که نتوانستم دین فرزندی خود را در حق شما ادا کنم. من نتوانستم آن گونه فرزندی برایتان باشم که شایسته تان بود. من هیچ گاه کمکی و دستگیری برای شما در کارهایتان نبودم. خودم هم بسیار متأثر می شدم ولی چه کنم که امام عزیز فرموده بودند که امروز به جبهه رفتن واجب است و من بر خود لازم دانستم که تا آن جا که می توانم در خدمت اسلام و جبهه باشم. پدر و مادر عزیز؛ از خدا بخواهید که مرا ببخشد، چون با این که جمیع نعمات را بر من ارزانی داشته بود باز معصیتش را کردم. خدایا اکنون با امید بخشش به پیشگاهت می آیم یا غفار، یا غفار. از تمامی برادران عزیز که این بنده حقیر در خدمتشان بودم ملتمسانه می خواهم که مرا حلال بنمایند. التماس دعا. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته سید محمد انصار الحسینی