نام: سلمان
نام خانوادگی: نوعی اقدم شام اسبی
نام پدر: احمد
سن:
سازمان/نیرو:
تاریخ تولد: 1346/08/03
سمت: رزمنده
محل تولد: اردبيل
تاریخ اعزام:
وضعیت تاهل: مجرد
محل اعزام:
تحصیلات: فوق لیسانس
محل خدمت:
ملیت:
تاریخ شهادت: 13651020
مذهب:
محل شهادت: شلمچه
شغل: دانشجو
محل مزار:
محل سکونت:
قطعه/ردیف/شماره:
شهيد سلمان نوعي اقدم ، فرزند احمد ، در سوم آبان 1346 در محله "نواب صفوي" شهرستان اردبيل ، در خانواده اي مذهبي و متدين به دنيا آمد . به خاطر حاكم بودن فرهنگ اسلامي در خانواده ، از همان دوران كودكي ، همزمان با تحصيل در دبستان نسبت به فراگيري قرآن و انجام فرايض ديني (نماز و روزه) عشق مي ورزيد . شهيد سلمان نوعي اقدم ، عليرغم وجود محروميت مالي در خانواده ، از دانش آموزان خوب و ممتاز در دوران تحصيلش بود . همزمان با تحصيلات دوران ابتدايي و راهنمايي ، انقلاب شكوهمند اسلامي ايران به پيروزي رسيد . شهيد سلمان در كنار برادرش ، شهيد سليم ، در برابر انقلاب اسلامي و آرمان هاي آن احساس مسئوليت مي كردند . آنها عاشق حضرت امام خميني (ره) بودند . شهيد سلمان نوعي اقدم در دوران راهنمايي ودبيرستان به اقتضاي سن خود د ركنار تحصيل ، در انجمن اسلامي مدرسه و پايگاه مسجد محله به فعاليت خود ادامه مي داد. بعد از اتمام دوران راهنمايي براي ادامه تحصيل وارد دبيرستان شهيد اندرزگوي اردبيل شد . بعد از اتمام دوره دبيرستان ، به همراه برادرش كه از دانشگاه ، در رشته مكانيك انصراف داده بود ،در كنكور سراسري شركت كردند و ه ...
بار الها ! پروردگارا ! بنده كمترين كمتر توايم . رو به بارگاهت آورده ايم ،توشه اخروي نداريم فخر كنيم ، چشم اميد به عفو و غفران تو دوخته ايم . ما را ببخش و از بندگان نيك و صالح و مقرب خود قرار فرما . بارگاه با عظمت تو خيلي والاست . حاشا از كرامت و عفو و بخشش تو ،[كه] ما را نبخشيده از دنيا ببري .درست است زماني در غفلت بوديم ، خطا كرديم ، اشتباه نموده ايم ،اما ، خدايا ، چون فرموده اي مي بخشم ،پس گستاخ شده بوديم . اكنون متوجهيم ، آمده ايم به بارگاهت ، خودت ببخش . خدايا با آنكه حتم داريم كه مي بخشي و غير ممكن است كه قهر و غضبت شامل حال ما هم شود ، ولي بار خدايا ! التماس مي كنيم و اين بارگاهت وسيع است . تو كريمي ، تو رحيمي ، اي مهربان ترين مهربانان.بار الها تو خود مي داني كه فقط براي كسب رضاي تو ، عازم جبهه ها شده ايم و تا آخرين نفس ، فقط براي كسب رضاي تو مي جنگيم ، [پس] عاجزانه مي خواهيم ، در آخرين لحظات نيز وقتي ديگر پيشاني به خاك ، از براي سجده مي گذاريم باز هم رضاي تو باشد و به ياد تو و براي تو باز هم در دل و قلب و نيت ما باشي ،اي خداي مهربان ! معبودا ! معشوقا ! اگر قرار است قلم تقدير تو ، فرمان شهادت ما را امضا نمايد ، چنان كن كه ابتدا مزه فتح را بچشيم و آنگاه از اين محيط خراب آباد ، به سوي ملكوت اعلاي تو پرواز كنيم .اما اي خداي بزرگ ، نه به خاطر آن عطايايي ، كه وعده داده بودي ، بلكه به عشق ديدن يار [و] نظاره يك لبخند حاكي از رضايت حسين تو ، رضايت مهدي تو ، به سوي بارگاهت پر [مي] گشاييم .وصيت ما اين است ، كه به وصاياي شهداي اسلام و فرامين حضرت امام عزيز ، گوش فرا داده و از ته دل و از عمق وجود و وجدان عمل كنيد و يقين داشته باشيد تنها ره سعادت و خوشنودي و سربلندي اخروي ، رضايت امام عزيز و عمل به وصاياي شهداست . دوستان و آشنايان عزيز كه مارا مي شناسند، توجه كنيد كه مسايل مربوط به اسلام و مسلمين را عادي نگيريد [و] براي خود توجيه نكنيد . امروز جبهه ، از اهم واجبات است . خداي ناكرده ، روزي دانشگاه و حوزه و مدرسه و كارهاي ديگر ، حايل و سد راه ما نباشد ، كه از توفيقات جبهه ، غافل باشيم. همه ما زماني براي اسلام ارزش داريم ، كه بدون غل و غش ، خادم به اسلام باشيم . جان فدا ، مخلص ، متواضع ، و خاشع . پدر و مادر عزيز و برادران بزرگ و خواهران ارجمند و ساير فاميل ها ، انشاءالله مي بخشند ، كه به آن صورت بايسته و شايسته ، نتوانستيم در خدمت ايشان باشيم . انشاءالله همگي حلالمان فرموده ، تنها خواهشي كه داريم ، اين است كه سعي كنيد به يمن سرخي خون ما ، فقط و فقط اسلام تبليغ شود نه نام و فاميل ما . همه عنايت كنيد كه شهيد عزادار مي خواهد ، ولي عزادار پيرو . زماني عزاداري شما صحيح و براي خدا خواهد بود ، كه پيرو راه شهيد باشيد و اين زماني ميسر است كه اسلحه خونين شهيد را بر دوش كشيد . اين وصيت بخصوص با رفقا وآشنايان و دوستان و همكلاسيها عرض مي شود كه سياه پوشيدن و عزادار شدن نمي خواهيم ، شهيد عزادار پيرو مي خواهد .