logo

شــهــدای امدادگر

شهدای امدادگر

نام: محمدمسعود

نام خانوادگی: پارسا

نام پدر: ابوالفضل

سن:

سازمان/نیرو:

تاریخ تولد: 1347/09/22

سمت: رزمنده

محل تولد: زنجان

تاریخ اعزام:

وضعیت تاهل: مجرد

محل اعزام:

تحصیلات: دیپلم

محل خدمت:

ملیت:

تاریخ شهادت: 13660523

مذهب:

محل شهادت: سردشت

شغل: دانشجو

محل مزار:

محل سکونت:

قطعه/ردیف/شماره:

شب از نيمه‌ گذشته بود و مسعود همچنان با دفتر و كتاب‌هاي خودش مشغول بود. آنچنان غرق در مطالعه بود كه به هيچ وجه توجهي به اطرافش نداشت. تمام حواسش به مطالبي بود كه مي‌خواند. تا يكي دو ساعت مانده به اذان صبح، چند بار از خواب بيدار شدم كه اگر چيزي مي‌خواهد برايش تهيه كنم. ديدم هنوز هم در حال درس ‌خواندن است. براي نماز صبح كه بيدار شدم رفتم تا بيدارش كنم. معلوم بود تازه خوابش برده. دلم نيامد بيدارش کنم. با خودم گفتم اين بار قضايش را مي‌خواند. صبح که بيدار شد و فهميد نمازش قضا شده، خيلي ناراحت وگله‌مند بود. - "چرا مرا براي نماز بيدار نکردي؟" - "پسرم، آخه ديدم تا صبح درس مي‌خواندي و وقت نماز تازه خوابت برده بود دلم نيامد بيدارت کنم." - "قرار نيست به خاطر درس خواندن، نمازم قضا شود!" هميشه خودش را مكلف مي‌دانست واجباتش را به موقع انجام دهد، مي‌دانست كه وقتي زمان بگذرد، ديگر آن لطف و حال معنوي را ندارد. نگران بود كه مبادا عمرش بگذرد و توشه‌اي برندارد و روزگار به غفلت گذراند. او به اين پند سعدي معتقد بود كه "عالِم ناپرهيزگار، كورِ مشعله‌دار است. بيفايده هر كه عمر درباخت / چيزي نخريد و ز ...

بسم الله الرحمن الرحيم وَالعَصر، اِنَ الاِنسانَ لَفي خُسر، اِلا الَذينَ آمَنوا و عَمِلوا الصالِحاتِ و تَواصَوا بِالحَقِ و تَواصَوا بِالصَبر. (سوره‌ي العصر) ... من با انتخابي آگاهانه و نه از روي احساسات جواني پاي در اين راه خونين نهادم كه مي‌دانم پايان نامه‌اش را با خون خود امضاء خواهم كرد و در اين راه هرگز به خود اجازه ندادم كه پايم بلغزد و ترديدي به دل راه بدهم. چرا كه اين راه، راه فرد به خصوصي نيست، بلكه اين راه با خون شهيداني همچون حسين (عليه‌السلام) از صدر اسلام تا خون بهشتي‌ها و رجائي‌ها مشخص شده است و چه هزاران شهيد گمنام و نامي ديگري كه با خون خويش اين راه را پيموده‌اند و چه آگاهانه و مظلومانه بدين راه پاي نهاده وخون خويش در طبق اخلاص نهاده و به حضور خداي خويش تقديم كرده‌اند و بدين‌سان مي‌بينم كه چهره‌ي اسلام بايد با خون پاك شهيدان سرخ گردد و سرخ بماند تا فرومايگان پست‌كردار، نتوانند به كيان مقدس آن تجاوز نموده و آن را لگدمال كنند. و در اين برهه از تاريخ خونبار اسلام محمدي، وظيفه‌ي جوانان برومند كشور اسلامي اين است كه با عزمي جزم و اراده‌اي استوار از اين آيين مقدس پاسداري نموده تا دست تجاوزگران و نابكاران را از كشور اسلاميمان كوتاه نماييم و بحمدالله اين ملت غيور، با ايثار جان و فرزندان خويش با چنگ و دندان از آنها و ارزش‌هاي انقلاب اسلاميشان دفاع نموده و به احدي تاكنون جرأت جسارت را نيز نداده‌اند و انشاءالله ما بايد اين راه را تا ظهور حضرت ولي عصر(عج) ادامه دهيم تا سر رشته‌ي كارها و مشكلات مسلمين را به ايشان واگذار نماييم. ... امام را تنها نگذاريد و در هر مرحله از تاريخ پرنشيب و فراز اين قيام، ياور و گوش به فرمان امام عزيز باشيد و قدر اين نعمت بزرگ الهي را بدانيد. ... در هر كاري كه انجام مي‌دهيد رضاي الهي را در نظر بگيريد، نه هوي و هوس و لذت زودگذر دنيوي را. و تو اي مادر عزيز، كه مرا براي اسلام بزرگ كرده و سختي اين كار بزرگ را بر خود آسان كرده‌اي تا مرا به اين حد رساندي، از تو خواهش مي‌كنم كه تا مي‌تواني صبر را پيشه‌ي خود قرار دهي و هر وقت دلت گرفت به ياد حسين مظلوم و اصحابش بيفتي. ... مرا حلال كنيد تا در پيشگاه خدا شرمنده نشوم. مقداري پول و لوازم شخصي‌ام را به جبهه بدهيد ... والسلام