logo

شــهــدای امدادگر

شهدای امدادگر

نام: محمود

نام خانوادگی: میری اردکانی

نام پدر: محمد

سن:

سازمان/نیرو:

تاریخ تولد: 1348/01/10

سمت: امدادگر

محل تولد: اردكان

تاریخ اعزام:

وضعیت تاهل: مجرد

محل اعزام:

تحصیلات: خواندن ونوشتن

محل خدمت:

ملیت:

تاریخ شهادت: 13651019

مذهب:

محل شهادت: شلمچه

شغل: کارگر

محل مزار:

محل سکونت:

قطعه/ردیف/شماره:

در اولين روزهاي فصل تابستان سال 1348 به دنيا آمد و نام محمود برايش انتخاب شد. محيط سنتي همراه با صفا و صميميت اهالي اردکان و محله چرخاب در اين شهر کويري، فضاي مناسبي براي رشد و پرورش مذهبي اين کودک بود. دبستان را سپري کرد و به اقتضاي شرايط آن روزها تا کلاس دوم راهنمايي بيشتر درس نخواند. خانوادة پرجمعيتي داشتند، سه برادر و سه خواهر. از همان کودکي با اين که کم سن و سال بود همراه با هم‌محله‌اي‌ها و بزرگ‌ترها در جلسات مذهبي و به ويژه محافل دعا و نماز جماعت شرکت مي‌کرد و به پدر و مادر در کارهاي دامداري و کشاورزي کمک مي‌کرد. روزها نيز در کار بنايي به کمک برادرش که استاد بنا بود، مي‌شتافت و از اين طريق هم کمک خرج خانواده بود و هم دوران نوجواني را به بطالت نمي‌گذراند. اهل ورزش بود و در اوقات فراغت فوتبال بازي مي‌کرد. خواست خدا بر آن بود که او را در ابتداي شکوفايي گل زيباي جواني‌اش، مقبول درگاه خود کند و پس از اعزام به جبهه، در تاريخ 19 دي ماه 1365 رؤياهاي محمود به واقعيت پيوست و در عمليات کربلاي 5 در منطقة شلمچه در اثر اصابت ترکش به قسمت بالايي بدن که منجر به متلاشي‌شدن سر و گردن و حتي ني ...

بسم الله الرحمن الرحيم و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احيا عند ربهم يرزقون. گمان مبريد كساني كه در راه خدا كشته شده‌اند مرده‌اند، بلكه زنده‌اند و در نزد خداي خود روزي مي‌خورند. با سلام و درود به رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، از خداوند متعال خواهانم كه از عمر ما بكاهد و بر عمر رهبر انقلاب بيافزايد. سلام بر شهداء و معلولين جنگ سلام بر رزمندگان پرتوان اسلام. پدر بزرگوارم، اگر شهيد شدم، از شما مي‌خواهم گريه نكنيد اين يك افتخار است نمي‌خواهم خم به ابرو بياوريد كه ضد انقلاب خوشحال شود. مادر مهربان كه مرا چندين سال با خون دل بزرگ كردي تا توانستم به مقصود خودم كه همان راه انبياء است برسم، مبادا برايم گريه و ناله كني و به خواهران و برادرانم هم بگو كه گريه نكنند. و من نمي‌گويم گريه نكنيد، گريه براي علي اكبر و قاسم بكنيد. مادرجان، شما فكر كن همه مرگ دارند، ولي چه بهتر كه شهادت باشد. و خداوند يك روزي امانتي به شما داده و حالا پس گرفته است. به خود ببال و خوشحال باش كه موفق شدم به نداي «هل من ناصر» حسين زمان لبيك بگويم و به جبهه بروم و به آرزوي خودم برسم. اخوي احمد، بعد از شهادتم، اگر بدنم قابل شستشو است، با دست خودت مرا بشوي و با كمك برادرها مرا در خاك بگذاريد. از همگي شما پدر، مادر، برادرها، خواهرانم و ... مي‌خواهم كه مرا ببخشيد. از همكلاسي‌ها و دوستانم مي‌خواهم كه همگي مرا ببخشيد. برادرجان علي، با دست خودت، شب جمعه، روي قبرم حجله‌گاه درست كن و براي رزمندگان در مسجد شيريني بده و در هر جا براي رزمندگان اسلام دعا كنيد. خداحافظ، التماس دعا محمود ميري تاريخ 28/9/1365