logo

شــهــدای امدادگر

شهدای امدادگر

نام: رضا

نام خانوادگی: متین

نام پدر: مانده علي

سن:

سازمان/نیرو:

تاریخ تولد: 1348/06/28

سمت: امدادگر

محل تولد: اصفهان

تاریخ اعزام:

وضعیت تاهل: مجرد

محل اعزام:

تحصیلات: راهنمایی

محل خدمت:

ملیت:

تاریخ شهادت: 13640127

مذهب:

محل شهادت: جزيره مجنون

شغل: دانش آموز

محل مزار:

محل سکونت:

قطعه/ردیف/شماره:

1661320 رضا متين مانده على بسم الله الرحمن الرحيم با درود به بقيه الله الاعظم و سلام بر نائب بر حقش پير جماران و سايه‌بان تمامى امت مسلمان جهان اين بت شكن عصر و منجى نسل،در هم كوبنده ستمگران و يارى دهنده مستضعفان ، مستضعفان به تضعيف كشيده شده بوسيله استكبار جهانى شرق و غرب جهانخواران و نيز سلام بر معلولين و مجروحان شهيدان زنده اين انقلاب و امت شهيد پرور ايران اين صابران و مجاهدان با جان ومال و خانواده هاى شهدا اين پرندگان قلوب تاريخ. چند كلامى من حقير با شما امت عظيم كه براستى عظيميد ميگويم نه بعنوان وصيت زيرا آنچه لازم است سفارش شده و امامان هم فرموده‌اند بلكه بعنوان تذكرى از سوى برادران‌وفرزندى كوچكتر از شما بنام تو به نام تو يگانه خدائى كه در زندگى فقط به تو عقيده داشتم و تنها به خاطر تو ميگذرد اما خاطرات بين من و يگانه دوستم ثانيه به ثانيه ميگذرد ولى هزارها افسوس كه از اين لحظات غافل بوده و بجاى نزديك شدن به او به شيطان نزديك شده بودم و سالها بود كه عشق جبهه را در سر خود ميپروراندم و اين عشق در حدود چند ماهى قبل ار آمدنم به جبهه به اوج خود رسيده بود ولگام زدن به آن برايم ميسر نبود و به همين دليل با تعيين كار قبلى لگامش را گسيختم، جبهه آمدم تا معامله جان با خدا كنم، خدايا تو خود مى دانى كه براى چه آمده‌ام خدايا تو عالمى آنچه را كه حتى خود در مورد خود خبر ندارم، خدايا گوشه ها زدند، تهمتها زدند ولى همه را به جان خريدم و صبر كردم، شور و شعفهاى ، جشنهاى نوروزى، ميهمانيها و خوشى‌هاى فانى را رها كردم و به عشق شهادت آمدم عشقى كه سالها در شعله‌هاى افروزش ميسوختم، وقتى خود را بين آن نعمات و آسودگيها ميديدم فكر ميكردم با اين چند ركعت نماز بدون توجه، والسابقون السابقون شده‌ام، آمدم، آمدم، آنجا كه همه پيش گرفتگان بودند و من خود را تنها و عقب تر از همه يافتم، حالا كه چند روزى گذشته و دعاى توسل و دعاى كميل ومناجات و راز و نيازشان را مى بينم، عشق و ايثار و خدمت و فداكارى را مى بينم، كه اينطور با خلوص نيت و پاكى خدايشان را مى‌خوانند، خود را حقير مى‌شمارند و همه‌شان با آن تقرب و تقوايشان خود را گنهكار و ذليل مى‌نامند. ميگويم اى رضا اى بنده‌ى گناهكار و بواقع ذليل و درمانده، واقعا كه به خود ظلم كرده اى و براستى تو براى آتش دوزخ چه فكر كرده بودى كه اينطور بى‌شمار و اندازه گناه كردى و قلب سفيد و پاكى كه خدا به تو امانت داده بود سياه كردى و با دست، چشم، گوش، زبان و خلاصه تمام اعضاى بدنت آنچه كردى كه صاحب امانت آنرا حرام كرده است، اى مرگ بر تو، بر بنده خيانتكار، از خود خجالت مى‌كشم كه گاهى نام شهيد برخود ميگذاشتم و يا باميد شهادت آمده ام، حالا در فكرم كه چگونه توبه كنم و از خدا خواسته باشم به من خلوص عمل و نيت دهد، ولى ميدانم خدا ارحم الراحمين است و توبه ام را مى پذيرد، اگر بخواهم خيلى تذكراتى را كه لازم است بنويسم، مزاحم ميشوم، در آخر تذكراتى به پدر و مادر شهدا و بخصوص پدر و مادرم مى گويم شما اجر بزرگى در نزد خداوند متعال داريد و آن را با اعمالتان از بين نبريد، شما آنيد كه فرزندى آوريد كه از اميدها، علاقه ها، آرزوها و عشقها دل بريده و به جبهه آمده و شما پرورنده على اصغرها و على اكبرها قاسمها و حبيب ابن مظاهر ها هستيد و شما امانت دارى هستيد كه امانت را سالم به دست امانت دهنده سپرده ايد، نميخواهم كه تعين تكليف نمايم، ميخواهم كه بگويم با چيزها و لوازم مادى خود را راضى نكنيد و سرتان را بند نكنيد. باميد پيروزى حق بر باطل والسلام رضا متين