logo

شــهــدای امدادگر

شهدای امدادگر

نام: سید حسن

نام خانوادگی: مهدی پور کارغش

نام پدر: سيد محمد

سن:

سازمان/نیرو:

تاریخ تولد: 1347/01/01

سمت: امدادگر

محل تولد:

تاریخ اعزام:

وضعیت تاهل: مجرد

محل اعزام:

تحصیلات: راهنمایی

محل خدمت:

ملیت:

تاریخ شهادت: 13650301

مذهب:

محل شهادت: قلاويزان - مهران

شغل: دانش آموز

محل مزار:

محل سکونت:

قطعه/ردیف/شماره:

1742533 سيد حسن مهدى‌پور كارغش بسم الله الرحمن الرحيم و بنام ايزد منان، به نام هادى عشاق، به نام هستى بخش انسان از نيستى، به نام همو كه هر كه را خواهد مى‌طلبد و هر چرا مى‌خواهد مى‌دهد و بالاخره به نام پروردگار شهداء و صديقين. با عرض شيرين‌ترين سلامها به امام عصر و امام زمان مهدى موعود (عج) و نائب بر حقش امام امت خمينى بت شكن، او كه ما را از تاريكى‌ها نجات داد و به نور هدايت فرمود و باعث شد كه دنبال اين راه برويم. واقعا چه مشكل است تمام احساسات را به قلم آوردن و قلم از نوشتن اين احساسات قاصر اما با اين حال قلم به دست گرفته در صورتى كه شانه چپم سنگينى مى‌كند و جز اميدى به فضل پروردگارم ندارم. چند كلام وصيت مى‌نمايم : امت حزب الله، شما كه با فرستادن فرزندان، شوهران و برادرانتان به جبهه‌ها به نداى هل من ناصر ينصرنى امام پاسخ گفته‌ايد و من حقير به شما توصيه مى‌كنم همانطور كه به نداى امام لبيك گفتيد و او را يارى كرديد و همچنين پشت جبهه‌ها را، همانطور مستحكم نگه داريد و نگذاريد كه دشمن زبون به پشت جبهه ضربه‌اى وارد كند و يك مسئله آن منكرات در پشت جبهه مى‌باشد كه بعضى از جوانان ساده لوح را گول زده و به طرف خود جذب مى‌كند و اين حل نمى‌شود جز با همت شما امت هميشه در صحنه و بيدار. جوانان و دوستان، نداى رهبر را شنيديد كه گفت اسلام در خطر است و آبروى اسلام ... است پس چرا تأمل مى‌كنيد مگر نمى‌دانيد در كار خير صبر نيست واقعا كه زمان امام حسين و جريان كربلا تكرار شده و از اين آزمايشات است و خوبان و غير خوبان از هم جدا مى‌شوند پس جنگ را در رأس همه مسائل قرار دهيد و كارهايمان را از روى اين سخن امام ؟؟؟ كنيم. برادران بسيج، من كوچكتر از آن هستم كه به شما پيام دهم و فقط همينقدر عرض مى‌كنم كه خسته نباشيد انشاء الله در راه هدف مقدستان كوشاتر باشيد و از جنگ فراموش نشود. پدر و مادرم، قلمم قاصر است از زحمات شما تشكر كنم بيدار خوابيهايى كه براى من كشيديد و به اميد روزى بوديد كه دستتان را بگيرم و به زيارت ابا عبدالله ببرم ولى دشمن زبون فرصت نداد كه آرزوى شما را برآورم ولى خدا را شكر مى‌كنم كه آرزوى پنهانى ديرينه من كه كشتن در راه خدا و كشته شدن در راه او بود رسيدم. مادرم، شما كه به پاى من سختيها كشيديد و تا به صبح بيدار مانديد تا من راحت بخوابم، جلوى موانع ايستاديد تا من راحت باشم، از شيره جان تزريق نموديد تا سلامت باشم و ... . مادرم، اين همه زحمات را تا به حال به اندازه قطره‌اى نتوانستم جبران نمايم ولى اميدوارم كه در آن دنيا بتوانم جبران نمايم و از شما مى‌خواهم كه شيرتان را بر من حلال كنيد و در فراق من فاطمه‌وار صبر كنيد و طورى بعد از من عمل كنيد كه دشمنان سوء استفاده نكنند دشمن از روحيه شما هراسان باشد، از امام يادتان نرود، مسئولين مملكتى را تنها نگذاريد. پدرم، شما كه براى من موهايتان و محاسن خود را سفيد كرديد و مرا طورى تربيت نموديد كه راه را از بى‌راه تشخيص دهم و به يارى امام عصر خود بشتابم و با راهنمايى‌هايتان مرا عاشق امام حسين فرموديد. پدرم، مرا حلال كنيد كه خيلى باعث آزارتان شدم و به ياد نمى‌آورم كه برايتان فرزند خوبى بوده باشم و پدرم از شما مى‌خواهم كه سرتان را در جامعه بالا بگيريد و زمزمه‌هاى شيطانى را ناديده بگيريد و با چهره باز و لب خندان جواب اين زمزمه‌ها را بدهيد. پدرم، دعاى پدر براى فرزند مستجاب مى‌شود، تقاضا دارم بعد از بخشش دعا كنيد كه خدا شهادتم را مورد قبول درگاهش قرار دهد. خواهران و برادرانم، از شما مى‌خواهم بعد از شهادتم امام و اسلام را تنها نگذاريد و همچنانكه تا به حال در صحنه جنگ حاضر بوديد از اين به بعد هم باشيد. برادرانم، چيزى ندارم برايتان بگويم فقط از درس يادتان نرود مرا هم حلال كنيد كه حق برادرى را اداء نكردم. برادرم حسين، شما به گردن من حق داريد بعد از طلبيدن حلاليت براى شما آرزوى موفقيت مى‌كنم و از شما تقاضا دارم سنگر مدرسه و بسيج را ترك نكنيد و دوستيتان را با كسانى بيشتر كنيد كه دوستيشان از روى عقيده و قلبى مى‌باشد. از جنگ، مدرسه، امام يادتان نرود. خواهرانم، حجاب عفت پاكدامنى را سر لوحه زندگى خود قرار دهيد و هميشه زينب گونه زندگى كنيد و بر فراق من صبر پيشه كنيد. خواهرانم، بياييد با هم راهى رويم، من دنبال راه پاك امام حسين (ع) و شما دنبال راه پاك زينب (س)، شما زينب گونه و من حسين‌وار. و در آخر خواهرانم سياهى چادر شما رنگين‌تر از سرخى خون من است. امام را تنها نگذاريد، جنگ فراموش نشود و من را حلال كنيد كه حق برادرى را ادا نكردم. در آخر همگى را به يك چيز وصيت مى‌كنم كه يار و همراه امام باشند و در سختيها و مشكلات وى را همراهى كنند و او را تنها نگذاريد زيرا امام بود كه ما را از خفقان و از تاريكى به سوى نور هدايت فرمود. پدر و مادرم، با عرض معذرت و تأسف بايد وصيت كنم كه 900 تومان به جبهه‌ها بدهكارم و پول يك دست لباس پلنگى به مسجد امام سجاد، بسيج شهيد قديمى و ديگر به ياد ندارم كه به كسى بدهكار باشم ولى به هر حال كسى ادعا كرد بدهيد. محل دفنم هم با پدر و مادرم مى‌باشد. از مال دنيا چيزى ندارم جز كوله‌بارى از گناه كه دوش چپم سنگينى مى‌كند. از همسايگان و دوستان و آشنايان و اقوام حلاليت مى‌طلبم. نماز قضا يك ماه برايم بگيريد. روزه قرضى دارم يك ماه از سال 63 كه جبهه بودم و همين سال 65 تا به حال روزه نگرفته‌ام. سيد حسن مهدى‌پور كارغشى امضاءدهم رمضان30/2/65