logo

شــهــدای امدادگر

شهدای امدادگر

نام: علی اکبر

نام خانوادگی: مروی

نام پدر: محمد

سن:

سازمان/نیرو:

تاریخ تولد: 1327/05/20

سمت: امدادگر

محل تولد: نيشابور

تاریخ اعزام:

وضعیت تاهل: متاهل

محل اعزام:

تحصیلات: خواندن ونوشتن

محل خدمت:

ملیت:

تاریخ شهادت: 13641125

مذهب:

محل شهادت: فاو

شغل: قالیباف

محل مزار:

محل سکونت:

قطعه/ردیف/شماره:

و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون. گمان نكنيد كساني كه در راه خدا كشته مي‌شوند، مرده‌اند. بلكه زنده‌اند و نزد خداي خويش روزي مي‌خورند. خدايا! تو را شكر مي‌كنم كه به من توفيق دادي كه در راه تو قدم بردارم. خداوندا! تو شاهدي كه من براي رضاي تو جنگ كردم. به من توفيق عنايت كن كه اگر شهادت نصيبم شد، فقط براي تو باشد. آن گونه به من صبر وشجاعت عطا كن كه بتوانم در مقابل دشمن تا آخرين قطره‌ي خون مقاومت كنم. خداوندا! مرا از مجاهدين راه خودت قرار ده! پدر و مادر مهربانم! از شما مي‌خواهم كه مرا عفو كنيد و در حق من دعا كنيد. مبادا براي فرزند خود بي‌صبري كنيد و دشمن را شاد نماييد. مثل كوه بايستيد و خدا را شكر كنيد. كه امانتش را پس داديد و به فرزندانم دلداري بدهيد و خواهرانم شما هم مانند زينب سلام الله عليها مقاومت كنيد و از اسلام و جمهوري اسلامي دفاع كنيد و برادران عزيزم شما تا زنده هستيد، از خواهرانم و اسلام عزيز دفاع كنيد و اما همسر عزيزم! اگر چنانچه همسر خوبي برايت نبودم، اميدوارم كه مرا ببخشي و درباره‌ي فرزندانم كوتاهي نكني و به فرزندانم بگو كه سرفرازانه در راه خدا و قرآن قدم بردارند. پسرم مهدي جان و پسرم هادي جان! شما درس بخوانيد و در راهي كه بابا قدم برداشت، شما هم قدم برداريد و دخترانم مريم و رقيه و مرضيه و سميه را از همين الان آن چنان بار بياوريد كه زينب‌وار با حجاب خود مشت بر دهان دشمنان اسلام بزنند. اين سخنان را در حالي مي‌نويسم كه سكوت شب همه جا را فرا گرفته است و شايد كه آخرين سخناني باشد كه دارم مي‌نويسم و اما امت حزب الله و برادران بسيج پايگاه روستاي شادمهنه بدانيد و آگاه باشيد كه راه سعادت همين راه است كه در پيش گرفته‌ايد و هرچه مي‌توانيد در اين راه قدم برداريد و از دعا به جان امام و رزمندگان يادتان نرود. خدايا! خداي! تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.