logo

شــهــدای امدادگر

شهدای امدادگر

نام: سیدمرتضی

نام خانوادگی: محمدی

نام پدر: عيسي

سن:

سازمان/نیرو: نامشخص

تاریخ تولد: 1347/07/09

سمت: امدادگر

محل تولد: بجنورد

تاریخ اعزام:

وضعیت تاهل: مجرد

محل اعزام:

تحصیلات: راهنمایی

محل خدمت:

ملیت: ایرانی

تاریخ شهادت: 1366/12/25

مذهب: شیعه

محل شهادت: عملیات والفجر

شغل: دانش آموز

محل مزار:

محل سکونت:

قطعه/ردیف/شماره:

شهيد سيد مرتضي محمدي در سال 1347 در خشت به دنيا آمد . بعد از تحصيلات اوليه در دبستان ساسان (شهيد حسيني فعلي) وارد مدرسه راهنمايي شهيد مراد پور گرديد . در اين زمان اوايل جنگ بود و کم کم شوق جبهه و بسيجي شدن را در سر مي پروراند . اما سن کم وي اجازه رفتن به جبهه را نمي دادند . او در مراسم و محافل مذهبي و ديني و در مساجد و هيئت ها شرکت فعالي داشت . به قول يکي از نزديکان شهيد در دوران تحصيلات ابتدايي (سوم) با يکي از معلمان که از طرفداران رژيم پهلوي بود درگيري اخلاقي داشت. چون او به طور کلي نسبت به امور ديني بي اعتنا بود و بشدت مخالفت مي کرد و شهيد سيد مرتضي از اين موضوع ناراحت بود تا اينکه معلم را مجبور به تدريس درس ديني نمود . شهيد مرتضي از نظر اخلاق الگوي دوستان و جوانان اقوام بود و به قول يکي از دبيران، اخلاق خوب و متانت سيد مرتضي ديگر شاگردان را تحت تأثير قرار داده بود . اما هيچ يک از اين مسائل سبب بي توجهي و بي خيالي ايشان نسبت به خانواده نمي شد بلکه بعد از فراغت از تحصيل به کمک پدر مي شتافت . بعضي وقت ها شب ها هم نيز کار مي کرد تا شايد باري از دوش پدر برداشته باشد . در ضمن خصوصيات با ...

سيد مرتضى محمدى به نام آنكه انسان را آفريد شهيد نظر مى كند به وجه الله با سلام و درود به ارواح پاك طيبه شهداء و با سلام به روح پر فتوح امام امت و با سلام و درود به رزمندگان اسلام و بسيجيان مخلص ما همه از اوييم و به سوى او باز مى گرديم، شهادت كمال انسان است و چه شهادتى بالاتر از اينكه انسان در راه دفاع از اسلام و قرآن اين جان مادى را فدا نمايد. مى خواستم چند كلمه‌اى وصيت به مادرم، پدرم و خواهرم برادرانم عرض نمايم، مادرم همانگونه كه مى‌دانى مرد از آغوش زن به معراج مى رود. مادرم تو آنگونه كه امام مى خواست فرزندت را تربيت نمودى و به آغوش گرم اسلام فرستادى، من نمى دانم چگونه زحمات شما را جبران نمايم چه شبها كه در كنار من بيدارى كشيدى و شيره جانت را به من دادى. از تو ميخواهم كه هرگز در سوگ من اشك نريزى و خوشحال باشى كه من به آرزويم كه همانا وصال با معشوق بوده است رسيده ام. مادرم هميشه آرزو داشتى دامادى من را ببينى آن لحظه كه اين وصيت را مى نويسم همان لحظه اى است كه آرزويش را داشتى و آن روز كه شهيد شدم به ديدار معشوق شتافته ام صبور و خوشحال باش زيرا وظيفه ات را به نحو احسنت انجام داده اى. پدرم تو هيچوقت در حق من كوتاهى نكرده اى، هميشه سربلند باش از اينكه فرزند دلبندت جانش را در راه اسلام هديه نموده است. خداوند حفظت كند. خواهرم، اولين سخن من با تو اين است كه حجابت را حفظ كن زيرا حجاب تو وقار توست و وقار توافتخار ماست و حجاب تو بزرگترين مشتى است كه محكم به دهان ضد انقلاب زده مى شود اميدوارم به عنوان خواهر يك شهيد دينت را به انقلاب ادا نمايى، برادران عزيز من، از همه چيز مهمتر نماز را به پاى داريد و هيچ وقت امام را فراموش نكنيد و سنگر نماز جمعه را حفظ نمائيد زيرا نماز ستون دين است اگر شهيد شدم و توفيق شهادت نصيبم شد مرا عفو نماييد كه انسانى تقصير كار هستم و از شما التماس دعا دارم. در خاتمه از تمامى امت حزب الله التماس دعا دارم، من كوچكتر از آن هستم كه پيامى بدهم ولى به عنوان يك بنده كوچك خداوند از شما مى‌خواهم كه در هيچ لحظه امام را تنها نگذاريد و در تداوم انقلاب كوشا باشيد زيرا اين انقلاب از خون هزاران شهيد به خون آغشته پديد آمده است همانا يارى كنيد خدا را تا يارى كند شما را و قدمهايتان را استوار نماييد. امضا 25/2/75