logo

شــهــدای امدادگر

شهدای امدادگر

نام: محسن

نام خانوادگی: رئوف شهيري

نام پدر: ماشااله

سن:

سازمان/نیرو:

تاریخ تولد: 1338

سمت: راننده

محل تولد: مشهد

تاریخ اعزام:

وضعیت تاهل:

محل اعزام:

تحصیلات: ديپلم

محل خدمت:

ملیت:

تاریخ شهادت: 1361

مذهب:

محل شهادت: دزفول

شغل:

محل مزار:

محل سکونت:

قطعه/ردیف/شماره:

«و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون.» امروز بعداز ظهر خبردار شدم كه امشب بناست حمله‌اي بر عليه متجاوزان بعثي انجام گيرد.از اين رو بر آن شدم كه چند كلمه‌اي براي شما روي كاغذ بياورم. پدر و مادر عزيزم اولين صحبت من با شما اين است كه من فقط براي رضا خدا به جبهه آمده‌ام و اميدوارم كه بر اين سخنم تا آخرين دقايق پابرجا باشم و از شر وسوسه‌هاي شيطان در امان باشم. پدر و مادرم شما براي من زحمت‌هاي فراوان كشيدي و من نافرماني شما را مي‌كردم. اميدوارم كه در اين لحظات آخر كه شايد ساعت‌هاي آخر عمر من باشد، مرا عفو كنيد و اذيت‌هاي فراوان مرا ببخشيد. از شما تقاضا دارم مرا با بزرگواريتان ببخشيد و از كرده‌هاي بد من بگذريد. پدرم از برادران و خواهم حلال بودي بطلبيد، چون من در كوچكي آن‌ها را اذيت كردم و تقاضاي ديگر من از شما اين است كه از تمام قومان و خويشان و دوستاني هر كدام را كه ديديد، حلال بودي بطلبيد و بگوييد كه اگر براي آن‌ها اذيتي به وجود آوردم، مرا عفو كنند. پدرم تا آن جايي كه يادم مي‌باشد، به كسي بدهكار نيستم. ولي از همان مغازه‌ دارهاي اطراف حلال بودي بطلبيد. پدرم از شما تقاضا دارم آن‌هايي كه به اين انقلاب و رهبري نق مي‌زنند و هميشه بدگويي مي‌كنند به آن‌ها تذكر بدهيد، شايد به راه راست هدايت شوند و من به عنوان يك قطره‌اي از درياي خروشان حزب‌الله از مردم و هموطنانم تقاضا دارم كه هميشه از رهبري اطاعت كنند كه جز به اسلام چيز ديگري فكر نمي‌كند. اميدوارم كه خداوند همه را به راه راست هدايت نمايد. پدر عزيزم! همان طور كه مي‌دانيد مقداري پول دارم. مقداري از آن را برايم رد مظالم و مقداري هم نماز و روزه‌ي قضا بدهيد بخوانند. حدود 10 روز روزه‌ي قضا دارم كه برايم يك ماه بدهيد كافي است و تعدادي نماز آيات برايم بدهيد بخوانند. آن موتوري هم كه دارم از پول شما خريدم و هر كار دلتان خواست بكنيد و مقدار پولي از شما مي‌خواهم در دفترچه‌ي حساب سالم نوشته شده كه از آن مقدار دو هزار تومان كم كنيد. بقيه را طلبكارم. پدرم ديگر عرضي ندارم. اميدوارم كه مرا ببخشيد و شما از خدا بخواهيد كه اين قرباني ناقابل را بپذيرد و باز هم از شما مي‌خواهم كه از علي بن موسي الرضا (عليه‌السلام) تقاضا كنيد كه اگر من همسايه‌ي بدي بودم، مرا ببخشد و از خدا بخواهد كه مرا قبول كند. ان شاءالله. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته.