logo

شــهــدای دانشجو

شهدای دانشجو

نام:

نام خانوادگی:

نام پدر:

سن:

سازمان/نیرو: نامشخص

تاریخ تولد: 1335/09/15

سمت:

محل تولد: فارس – قیروکارزین – قیر

تاریخ اعزام:

وضعیت تاهل:

محل اعزام:

تحصیلات:

محل خدمت:

ملیت:

تاریخ شهادت: 1361/02/20

مذهب:

محل شهادت: خوزستان/شلمچه

شغل:

محل مزار:

محل سکونت:

قطعه/ردیف/شماره:

شهید سیدیحیی بحرانی در تاریخ ۱۵/۰۹/۱۳۳۵ در خانواده ای درد آشنا و پرهیزگار در شیراز دیده به جهان گشود. هوش سرشار و نبوغ ذاتی اش، یحیی را از همان اوان کودکی سرآمد همگان ساخته بود و این نهال که در دامن خانواده ای متدین و ایثارگر رشد می کرد می رفت که از این فرزندِ قیر فیروزآباد (زادگاهش) سربازی متقی برای اسلام بسازد. در سال ۱۳۵۱ به دنبل زلزله در منطقه قیر شیراز، یحیی ۵ برادر و خواهر و ۶۸ نفر از اقوام و بستگان خود را از دست داد. در تابستان سال ۵۱ یحیی مدتی در شیراز در محضر اساتید علوم دینی به تعلیم و تعلم پرداخت و سپس به اتفاق خانواده عازم یزد و از آن جا به مشهد مقدس مهاجرت نمود. پس از سکونت در مشهد، یحیی در عین حالی که با جدیت درس می خواند در اداره منزل و تأمین مخارج زندگی به پدر یاری می رساند در همین دوران در جلسات درس مقام معظم رهبری (آیت الله خامنه ای) و سخنرانی های اساتید حوزه علمیه مشهد حضور منظم داشت. در دوران دبیرستان با قلم روانی که داشت بارها بر ظلم و جور حاکم بر جامعه می تاخت. یکی از این مقاله ها با عنوان "از مخالفت نهراسید که بادبادک زمانی به هوا می رود که با فشارهای مخ ...

اکنون که آخرین ساعات زندگی ام را می گذرانم، به این فکر افتادم که چند کلامی با خانواده خودم صحبت کنم، زیرا امکان دارد که دیگر نتوانم آن ها را به هیچ صورت ببینم. پدرجان، مادرجان! هر چند می دانم بعد از رفتن من غمی بزرگ بر دوش شما خواهد بود و حتی ممکن است کینه ها را در دل راه دهید، در هر صورت از شما تقاضا دارم که هرگز برای من گریه نکنید زیرا گریه کردن شما روح مرا عذاب خواهد داد و دشمنان اسلام را خوشحال خواهد کرد. در حال حاضر که تمام نوکر صفتان آمریکایی بر علیه انقلاب توطئه می چینند و می خواهند مکتب مان را از بین ببرند، من و دیگر برادران مجبوریم که در برابر تمامی این ها با عزمی راسخ و استوار بایستیم و نگذاریم به این ملت محروم و مستضعف صدمه وارد کنند و تا آخرین قطره خون خود با آن ها خواهم جنگید و این را بدانید که اگر من حتی فشنگ اسلحه ام تمام شود باز هم اهل تسلیم نیستم، زیرا در تاریخ، از زمان پیغمبر ما تا به حال 1400 سال می گذرد. در جنگ های حق و باطل جوانمردی ها و رشادت های زیادی شده که من اگر خودم را با آن ها بسنجم، صفر خواهم بود و هرگز نمی توانم خودم را در برابر آن ها مجسم کنم. در هر حال من می روم تا چندین ساعت دیگر خاطره تمام شهدای جبهه های جنگ را گرامی بدارم. بدون این که کوچک ترین ترس و واهمه ای به دل راه دهم. تا قلب دشمن پیش خواهم رفت و تا جایی که جان در بدن دارم با دشمن اسلام خواهم جنگید. شاید بتوانم من با شهید شدنم نهال انقلاب را آبیاری کنم.<br> <br> پدرجان و مادرجان! سخنم با شماست. این را بدانید که پسر شما بدون جهت شهید نخواهد شد و این را بدانید که تا گور ده ها تن از صدامیان را نکنم هرگز کشته نخواهم شد.<br> <br> پدرجان و مادرجان! نمی دانید که چقدر شما را دوست دارم و با این که به شما علاقه دارم باز شما را تنها گذاشته ام. هدف من این بوده است که اهداف انقلاب برایم مشخص باشد و از آن زمان تا به حال به دنبالش می روم تا توانستم به آن یعنی ابدیت، یعنی رسیدن به الله، یعنی با خون خود، درس دادن به تمام جوانان مسلمان برسم.<br> پدرجان و مادرجان! همان طور که می دانید من از مال دنیا هیچ چیز ندارم. زیرا من تاکنون محصل بوده ام و فقط تابستانی با کار کردن می توانستم کمی از مخارج تحصیلم را فراهم کنم و در این سال چون طاقتم تمام شده بود. مجبور شدم درس را رها کنم و به جبهه بیایم و برادران خود را یاری کنم.<br> <br> پدر و مادر عزیزم از شما تقاضا دارم که اگر شهید شدم و جسدم به دست شما رسید، حتما مرا در بهشت رضا شهر خودمان _مشهد_ در قسمت شهدا دفن کنید و در ضمن برای من تا می توانید مراسم برگزار نکنید و اگر مراسمی گرفتید، خیلی ساده و بدون آلایش باشد.<br> <br> و حال چند سخنی با خواهرم دارم که به طور مختصر می گویم خواهر عزیز بعد از مرگ من، تو رسالت بزرگی را بر دوش خواهی داشت، بعد از من تو باید راه مرا ادامه بدهی زیرا در خانواده کسی دیگر را نمی بینم که بتواند پای در این راه پر خطر بنهد. خواهرم هرگز برای من، خود و نه دیگران را نگذاری که تبلیغ کنند، زیرا من دوست دارم تا می توانم گمنام باشم. خواهرم تو باید زینب وار در جامعه به این ملت محروم کمک کنی هر چند که خود از خانواده ای مستضعف هستی. به هر حال از تو می خواهم بعد از تمام شدن درس تان حتما معلم شوید. آن هم یک معلم خوب که بتواند نوجوانان را به سوی الله به حرکت درآورد. هر چند می دانم که تو استعداد فراوانی داری و می توانی به درجات بالای علم و دانش برسی