نام: سیدعلیرضا
نام خانوادگی: میرابوطالبی رکن آبادی
نام پدر: سيدعباس
سن:
سازمان/نیرو:
تاریخ تولد: 1342/01/02
سمت: امدادگر
محل تولد: ركن آباد
تاریخ اعزام:
وضعیت تاهل: مجرد
محل اعزام:
تحصیلات: راهنمایی
محل خدمت:
ملیت:
تاریخ شهادت: 13610103
مذهب:
محل شهادت: دشت عباس
شغل: دانش آموز
محل مزار:
محل سکونت:
قطعه/ردیف/شماره:
سيد عليرضا ميرابوطالبي ركن آبادي مپنداريد آنهايي كه در راه خدا كشته شدهاند مردهاند، بلكه زندهاند و نزد خداي خود روزي ميخورند. مكتبي كه شهادت دارد اسارت ندارد. (امام خميني) به نام الله و با سلام به رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران، امام خميني، و شهدا از هابيل تا جنگ تحميلي عراق بر ايران، وصيت خود را آغاز ميكنم. پروردگار متعال در قرآن كريم ميفرمايد: كافران ميخواهند نور خدا را فراموش كنند و خدا تمام كوششهاي كافران در اين رابطه را خنثي ميكند و نور خود را حفظ ميكند و خواهد كرد و نيازي به بندهاي كه او را آفريده ندارد و اميدوارم خداوند اين انقلاب بزرگ ايران را به انقلاب مهدي (عليهالسلام) متصل بگرداند. و حال، چند سخن كوتاه با برادران و ملّت دلير و شجاع و رزمنده ايران كه مرز شيران است به ياري خدا آغاز ميكند. اي ملت شجاع و رزمنده ايران من از شما ميخواهم كه آخرين قطره خون خود را در راه اسلام و براي حفظ اسلام و قرآن با كفار بجنگيد و نگذاريد كه اين نامردها دين و ايمان ما را از بين ببرند. و شما ميدانيد كه هيچ يك از امامان ما با مرگ خود از دنيا نرفتهاند. ما هم كه ميخواهيم بگوييم پيرو خط آنها هستيم. پس نبايد بگذاريم اين كفّار خيانتي به دين ما بكنند. و در پايان، از شما ميخواهم كه هميشه پيرو خط روحانيت واقعي باشيد. و شما ميدانيد كه سرمنشاء اين انقلاب بزرگ ، روحانيت بود. و اميدوارم كه هميشه دنبالهرو روحانيت باشيد و از برادران مسلمان خود ميخواهم كه اگر يك مجلس قرآن يا دعا برپا شد، در آن شركت نماييد. در اينجا، با پدر و مادر و برادران و همشيرههاي خود سخن ميگويم: اولاً ميخواهم كه مادر گرامي و عزيزم مرا ببخشد زيرا او را خيلي آزار رساندم و خود هم ميدانم اي مادر عزيز من از تو ميخواهم اگر من به هدف خود كه همان شهادت است رسيدم هيچ ناراحت نباشيد. مگر تو عزيزتر از ليلا هستي كه جوان 18 ساله خود را روانه ميدان ميكند و ميگويد مادر، برو. مگر من عزيزتر از علي اكبر، آن جوان 18 ساله، هستم كه براي ياري حسين در صحراي كربلا ميرود و دليرانه ميجنگد و بعد به هدف خودش – كه همان شهادت است - ميرسد. و شما اي پدر عزيزم، ميخواهم كه از پسر ناقابل خودت، سيد عليرضا ميرابوطالبي، بگذري، زيرا من شما را آزار دادم و ميخواهم موقعي كه جنازه من را ميآورند، مانند يك كوه استوار و مقاوم در برابر سختيها و شهيد شدن فرزندتان باشيد و كاري كنيد كه شايسته يك مسلمان واقعي باشد. و مبادا كه عملي يا گريهاي كه باعث تضعيف مسلمين و شادي دشمن گردد انجام دهيد. و از برادران خود ميخواهم كه بنده ناقابل را ببخشند و از همشيرههاي خود ميخواهم كه بنده ناقابل را ببخشند ... و از برادران ديني كه وصيت نامه مرا ميخوانند و يا ميشنوند ميخواهم كه اگر از من آزاري ديدهاند، از بزرگي خودشان مرا ببخشند و در پايان اضافه ميكنم كه دعاي امام را از ياد نبريد. والسلام- برادر شما، سيد عليرضا ميرابوطالبي