نام: محمدعلی
نام خانوادگی: رهنمون
نام پدر: محمدحسين
سن:
سازمان/نیرو: نامشخص
تاریخ تولد: 1334/05/08
سمت: پزشك
محل تولد: يزد
تاریخ اعزام:
وضعیت تاهل: متاهل
محل اعزام:
تحصیلات: فوق لیسانس
محل خدمت:
ملیت:
تاریخ شهادت: 13621206
مذهب:
محل شهادت: جفير
شغل: بهدار
محل مزار:
محل سکونت:
قطعه/ردیف/شماره:
ال 1332 شهر يزد ميزبان نوزادي شد که او را محمدعلي ناميدند. در پنج سالگي جهت يادگيري قرآن، او را به مکتبخانهاي در محل فرستادند و چون از هوش و ذکاوت سرشاري برخوردار بود، در مدت زمان اندکي، قرآن را فرا گرفت و از همين جا بود که نشانههاي پايبندي به دين و مذهب در وي آشکار شد. محمدعلي هنوز شش سال بيشتر نداشت که از نعمت پدر محروم و يتيم شد. دورهي دبستان را در مدرسهي بدر گذراند. آن طور که نزديکان و آشنايان آن دورانش گفتهاند: بسيار درسخوان، باهوش و خوشبيان بود. دوران راهنمايي را در مدرسهي آيتاللهي پشت سر نهاد و در مدرسهي رسوليان يزد، پس از گذراندن چهار سال دبيرستان، موفق به اخذ ديپلم شد. در روزهاي آخر دبيرستان بود که غم از دستدادن مادر، محروميت ديگري را در زندگي کوتاهش رقم زد. گرچه فقدان مادر برايش سخت بود، ولي از پا ننشست و تلاشش را در راه تحصيل دوچندان نمود تا اينکه در کنکور پزشکي موفق شد و به دانشگاه اهواز راه يافت و به آرزوي خود و مادر مرحومهاش که شغل پزشکي بود، رسيد. پس از اخذ مدرک دانشگاهي، دوران مقدس سربازي را در سپاه گذراند و در سن بيست و شش سالگي براي اولين بار به جبهه ...
آن شهید معظم در فرازهایی از وصیت نامه خویش آورده است : نمی دانم چگونه داستان سفرم را به جایگاه مسافران عاشق و محل عروج ایثارگران خونین بال بیان کنم . همه چیز از آن هنگام آغاز گشت که پا به دو کوهه نهادم ، سرزمینی که خاکش چون کربلا مقدس است چرا که قدمگاه شهیدان وطن اسلامیمان است که بسوی کربلای ایران می شتافتند و میعادگاه عشق می باشد . محلی است که عبد با معبود پیمان وفاداری و جانبازی می بندد و او را تنها راه و همراهش می خواند ، طلب آمرزش گناهانش را می کند و شتابان بسوی تیرهای رها شده از کمانهای ظلم و استبداد می رود که در برابر آنها سپری شود تا اسلام و ایران محفوظ بماند و لطمه ای هر چند کوچک به سرزمین اسلامیمان وارد نگردد. دو کوهه همان گمشده عاشقان در حسرت پرواز بود . پرواز به اوج ملکوت همان سرزمینی که دهها لشکر ، هزارها گردان و گروهان از آنجا به عملیاتهای پر شکوه والفجر و خیبر و..... اعزام می شدند که در آن زمان هر نوجوان ایرانی آرزوی ورود به آن را داشت . روحشان شاد و یادشان گرامی باد . شهید در قسمتی از نامه خود آورده است که : امیدوارم خداوند گناهان بی حد و حسابم را عفو کند . من که در درگاهش روسیاهم و فقط امید عفو و بخشش او را دارم . زهرای عزیزم را ببوسید و سعی کنید او را دختری مسلمان و شایسته انقلاب اسلامی تربیت کنید .