logo

شــهــدای امدادگر

شهدای امدادگر

نام: صدراله

نام خانوادگی: متقی نسب

نام پدر: جعفرقلي

سن:

سازمان/نیرو:

تاریخ تولد: 1333/06/09

سمت: پزشكيار

محل تولد:

تاریخ اعزام:

وضعیت تاهل: متاهل

محل اعزام:

تحصیلات: راهنمایی

محل خدمت:

ملیت:

تاریخ شهادت: 13620430

مذهب:

محل شهادت: پيرانشهر

شغل: پزشکیار

محل مزار:

محل سکونت:

قطعه/ردیف/شماره:

:««بسم الله الرحمن الرحيم»»ضمن اعتراف و شهادت به وحدانيت و يگانگى بارى تعالى و حقانيت رسالت انبياء الهى كه محمد (ص) خاتم آنان است و امامت اولياء و از على تا امام خمينى و عالمان و فقيهان بعد از اين الى آخر به وصيت نامه خود را در سطورى چند به شرح ذيل بيان مى نمايم : الف- در باره خودم: درباره خودم بايد بگويم كه هيچگاه و به هيچ شكل اجبار و زورى در كار نبوده و راهى كه من برگزيدم همانا به اراده خدادادى من بوده است و با كمال آگاهى و بينش اين راه را انتخاب كرده و به دنبالش مى‌روم چرا كه مى‌دانم دين اسلام و كلام الهى و سنت پيامبر اكرم بدون ترديد بر حق است و بايد تا ابد پا بر جا بماند و ماندن آن نياز به ادامه دهندگان چون ما و هديه خون ناقابل ما است لذا بايد براى اقامه اين مكتب الهى كوشيد و تا سر حد جان و تسليم آن به جان آفرين، پيشرفت . و در اين باره آن كسى پيروز مندتر است كه علاقه به دنيا و مال دنيا و دلبستگى به زن و فرزندش كمتر است . و ياد آورى اين مكتب فردى است كه خون ما در مقابل خون شهيدانى چون بهشتى و امثال آنهام هم بسيار كم ارزش است و نبايد اگر كه ؟؟؟ تعلق بر اين گرفت و تقدير الهى چنين بود كه مارا نيز در زمره شهدا قرار دهد كسى در اين شهادت بى خبرى از خود نشان دهد و يا خداى ناكرده بخواهد از خون ما سوء استفاه كند و براى رسيدن به زندگى بهتر و رفاه بيشتر آن را پركند و خونى كه فقط براى احياء دين خدا ريخته شده است هر كسى به نحوى به استفاده خود از آن خرج كند و مشتش را بر سر ديگران بگذارد. بارى اگر خداوند خواست كه ما شهيد بشويم مطلقا راضى نيستم كه مخارج زيادى خرج شود الا يك ختم ساده و كم خرج و هيچ كسى حق ندارد بر سر مزارم و در تشييع جنازه‌ام اشك بريزد . ((انا لله و انا اليه راجعون ))بقره 156 ب- در باره وضع زندگيم : من در زندگى همانطور كه مى‌دانيد چيزى ازمال دنيا ندارم كه كسى بر سر آن دعوا كند يا بخواهم تكليف آن را روشن كنم ولى مختصر بدهى و وسايلى كه دارم مختصرا در باره آن توضيح ميدهم. اولا يك مقدار معينى به اشخاصى بدهكار هستم كه همه آن را در ليستى كه تنظيم كرده ام در دست همسرم هست مقدارى به پدرم به برادرم به برادر ديگرم و به سپاه كه آن را ماهيانه به صورت اقساط پرداخت مى‌شود و مبلغى نيز به يكى دو نفر ديگر. ثانيا مقدارى بسيار ناچيز اثاث دارم كه بعد از من يخچال و تلويزيون و دو سه عدد قاليچه و راديو و ضبط و كتاب ونوار و همه اينها تا زمانيكه همسرم با فرزندم ( صالح ) زندگى مى‌كند با هم استفاده مى كنند و پس از آنكه همسرم ازدواج كرد يا فرزندم را رها نمود همه آنها به يادگارى به پسرم متعلق خواهد بود . ثالثا در باره حقوق بايد بگويم كه ماهانه به همسرم پرداخت مى شود و خود برادران سپاهى مى‌آورند تحويل ميدهند كه هزينه زندگى زنم و فرزندم تأمين مى گردد و تا تمام شدن بدهى من به سپاه ماهانه پانصد تومان به صورت قسط بر مى دارند . ج‌ـ در مورد فرزندم : اولا تا زمانيكه مادرش او را مواظبت ميكند و بزرگش ميكند كه هيچ، ولى از وقتيكه ازدواج كرد يا از او جدا شد پسر مرا به پدرم جعفر قلى تحويل دهيد تا پيش پدرم بزرگ شود چرا كه پدرم تنها كسى است كه اولاد مرا آنچنان كه من مى خواهم تربيت نموده بزرگش مى كند. ثالثا به پسرم بازگو كنيد و بگوييد كه پدرت در چه راهى و براى چه شهيد شد و چگونه پايبند به اسلام و قرآن و امام و امام امت و روحانيت وفادار بود كه تا آخرين لحظه در سنگر نبرد از مقام روحانيت تبعيت كرد چرا كه روحانيت ادامه دهندگان نهضت مقدس امام حسين و نهضت امام خمينى هستند و به او بگوييد كه پدرت بسيار دوست و آرزو داشت كه تو نيز ادامه دهنده راه پدرت باشى و اسلحه به زمين افتاده پدرت را بر دارى و آن راه را تا آخر بپيمايى و به انجام رسانى . د- و اما در باره همسرم : در مورد همسرم آنچه لازم است به خودش و به پدرو مادرش و به برادرانم شفاها گفته‌ام اما از آنجا كه دستور الهى است كه نوشته شود، ناگزير همه آنچه شفاها گفته‌ام در سطورى چند رقم مى‌زنم تا مدركى باشد براى بعدها. اولا در باره رفت و آمد و زندگى آن كسى كار نداشته باشد چون من هم به او گفته‌ام كه چگونه زندگى كند و هم از او مطمئن هستم چرا كه هم بالغ است و هم با سواد اگر خواست در منزل من بماند بماند خواست منزل پدرش بماند اشكالى ندارد خواست در هر دو جا باشد باز مانعى در كار نيست هر چه صلاح ديد و راحت تر بود همان كند حتى اگر اينجا ناراحتى پيش آمد خواست در جايى منزل هم اجاره بكند ايراد ندارد . ثالثا راجع به اثاث خانه ـــ آنچه اثاثيه در منزلم هست و متعلق به او هست مشخص است و نياز ى به گفتن نيست و آنچه مربوط به من است و در بالا در مورد فرزندم گفته شد كه چگونه عمل شود و مخارج زندگى هم گفته شد. اما اين را توصيه ميكنم كه ما هم براى خدا قيام كرده‌ايم و هم براى احياء دين اسلام و سنت الهى جان مى سپاريم‌لذا ازدواج كه يكى از اركان دين الهى است بايد اين سنت هميشه زنده بماند و بعد از چهار ماه و ده روز كه شرع مقدس يقين كرده است اگر همسرم ازدواج كرده و علاوه بر اين كه هيچ مانعى در كار نيست روح من هم به سبب اين عمل شاد مى شود فقط ممكن است به خاطر فرزندمان اين كار را تأخير اندازد كه آن هم خود مى‌داند اگر ديد كه با بودن نا پدرى نمى تواند بچه را بزرگ كند همانطور كه گفته شد بچه را تحويل پدرم ميدهد و براى ديدن آن هيچ كس نبايد مانع شود چرا كه بچه مال هر دوى ما هست و اگر ديد ميتواند بزرگ كند كه پيش خود نگه دارد مشروط بر اينكه همانطور كه من گفتم بزرگش كند و فراموش نكند كه خيانت در امانت و وصيت، عذاب سختى را در پى دارد . هـ ـ در مودر پدر و مادر و برادران و خواهرا ن و ساير دوستان و آشنايان و اقوام نيز بايد بگويم: اولا در مورد پدرو مادر ما هميشه كوتاهى كرديم و هيچ گاه نبوديم آنچنانكه خدا فرموده و آنان‌مى‌خواستند، كه بايد آنان به بزرگوارى خويش ما را حلال كنند چرا كه هيچ پدر و مادرى بدى فرزندش را نمى‌خواهد و به عللى كه موجب شد تا ما از آنان دورى گزينيم اهميت ندهند . ثالثا در مورد ساير برادران و خواهران و اقوام ديگر ما بدهكاريم و از همه تقاضاى عفو و طلب آمرزش ميكنيم . در خاتمه لازم به تذكر است كه به اين وصيت من عمل شود كه اگر من شهيد شدم در همين بهشت زهرا ى تهران دفن كنند چرا كه همانطور كه سنگر ما با ساير شهدا يكى است مزار ما نيز بايد يكى باشد و جنازه مرا به شهرستان انتقال ندهند . ««والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته »»««تاريخ تنظيم وصيت نامه 9/ 4/1361»»