نام: حبیب
نام خانوادگی: برادران توکلی
نام پدر: رضا
سن:
سازمان/نیرو:
تاریخ تولد: 1338/05/01
سمت: امدادگر
محل تولد: تهران
تاریخ اعزام:
وضعیت تاهل: مجرد
محل اعزام:
تحصیلات: دیپلم
محل خدمت:
ملیت:
تاریخ شهادت: 13590825
مذهب:
محل شهادت: سوسنگرد
شغل: -
محل مزار:
محل سکونت:
قطعه/ردیف/شماره:
هر چه اصرار ميکرد پدر و مادرش راضي نميشدند و اجازه نميدادند تا به جبهه برود. يکروز سرسفره ناهار به پدر ومادرش گفت "شما چهجور مسلماني هستيد، توي جبهه به ما نيازه. شايد من بتونم جون يه نفر رو نجات بدم. اجازه بديد برم ديگه." مادرش کمي فکر کرد. انگار از خواب بيدار شده باشد رو به همسرش گفت "نکنه اين واقعاً بتونه جون کسي رو نجات بده ما نذاريم، بعد اون دنيا بايد جواب پس بديم که چرا نذاشتيم بره." بعد رو کردند به حبيب و هر دو رضايت دادند. حبيب ناهارش را خورد نخورده بلند شد رفت. *** شهيد حبيبالله برادران توکلي روز اول مرداد سال 1338 در تهران متولد شد. پدرش بازاري بود و خانواده مرفه و مومني داشت. حبيب اينقدر باهوش بود که در پنج سالگي اسمش را در دبستان ذوقي نوشتند. از نٌه سالگي شروع کرد به گرفتن روزه. روزهاش را از اذان صبح تا اذان مغرب کامل ميگرفت. هر چه اصرار ميکردند که تو بچهاي به تو روزه گرفتن واجب نيست يا لااقل تا اذان ظهر روزه بگير قبول نميکرد. چهارده ساله بود که با مجله مکتب اسلام آشنا شد. دوران دبيرستان را در مدرسه ملي دکتر هشتروديان گذراند. از سال چهارم دبيرستان شروع به خوا ...
: 1690612 - مخلص آبادى فراهانى - محسن بسمه تعالى وصيت نامه شهيد محسن مخلص آبادى (( براى توست مادر )) مادرم سلام مرا به گرمى آتش گلولهها و به گرمى هواى منطقه جنوب بپذير مادرم هواى اينجا و نواى اينجا هوايى خوش و نوايى دل انگيز است طبيعت را نگريستن گل و بلبلان ، باغ و كوهساران زيبا ست ليكن زيبايى اينجا گوى را از هم ربوده و انسان را حيران مناظر ساخته است همه اين زيبايى را نمى بينند جز چشم حق بين اين لطافت را حس نمى كنند الى مخلصين آنان كه از بندگى غير خدا رهايى يافتند و از تابوت بدن بون رفتند و خويش را در اين عالم شناختند مادرم ، نواى رسيدن عاشق به معشوق زمانى به گوش مى رسد و بوى واقعى عشق زمانى به مشام مى رسد و نداى ( ملائكه الله ) با نداى ( يا ايتها النفس المطمئنه ) زمانى در صحرا طنين انداز مى شود كه ديوارهاى سنگرها به خون آغشته شود و از رگهاى بريده خون گرمى جارى شود اين خون ، خون خداست ، زائلى كننده مدتها ست و نويد امن و امان آينده است مادرم ، بلبلان نغمه هاى زيبايى مى سرايند نه به زيبايى تكبير شهيد لاله ها سرخند نه به سرخى خون شهيد عابدان خوش سجده اند نه به شجده خوش خونين شهيد كلبه صوفيان و معتفكان بى آلايشند نه به بى آلايشى سنگر ستارگان و خورشيد نورانيند نهبه نورانيت رخ شهيد گلوله هايشان اسب هاى تيز رو هستند كه به سوى ما مى تازند تا به مقصد عرش مى برد از عالم خاكى تا عالم روحانى و به سوى فطره الله و وجه الله مادرم ، دوست دارم قفسها بشكنم و پرنده معنويات را آزاد سازم زنجيرها را باز كنم و سبكبال به سوى خدايم پرواز كنم مادرم ، دوست دارم جانم را به جانان دهم تا طعم واقعى را بچشم زمانى كه جبرئيل بر ابا عبدالله عليه السلام در سرزمين كربلا وارد شد تا از دو امر يكى را پذيرد يكى نصرت خدا و ديگرى ديدار خدارا حضرتش ديدار خدا را برگزيد مادرم ، چگونه من بين ديدار خدا و دنيايى كه نزد مولايم به اندازه پر مگس ارزش ندارد و با زيباييهايش مى فريبد و ضرر مى رساند زود مى گذرد و گذرگاه و استراحتگاهى بيش نيست كه از ديدار خدا سرباز زنم مادرم ، دوست دارم بى سر چون مولايم با رگهاى بريده گلويم به ديدار خدا بروم اگر دنيا به كسى وفا داشته و به كسى ضمانتها داد هر آينه ( لولاك ماخلقت الا فلاك ) گل روى آسمان و زمين كه تمامى آفرينش به خاطر او بوده زير خاك نمى رفت امير المومنين (ع) در چاه كوفه درددل نمى كرد و فاطمه زهرا (س) پهلويش شكسته نمى شد مادرم دوست دارم همان طورى كه دنيا به من بى وفاست من هم به او بى وفا باشم خواهر عزيزم ، اميدوارم كه از جملات من ناراحت نشوى راستى اين موضوعها را يادم نبود كه اول وصيت نامه مى نويسم ولى اينجا مى نويسم كه اگر شهادت نصيب من شد بنياد شهيد مقدار پولى براى پول خون مى دهد اگر آن را گرفتيد به كسى بدهيد كه فقير باشد و نمازهايى را كه من نخواندم براى من بخواند به كليه خواهر و برادرها و داماد مخصوصا پدر و مادرم حلاليت مى طلبم خداحافظ محسن مخلص آبادى فراهانى