logo

شــهــدای امدادگر

شهدای امدادگر

نام: علي اكبر

نام خانوادگی: عباسي

نام پدر:

سن:

سازمان/نیرو:

تاریخ تولد: 13310103

سمت: امدادگر

محل تولد: زنجان

تاریخ اعزام:

وضعیت تاهل:

محل اعزام:

تحصیلات: اول دبيرستان

محل خدمت:

ملیت:

تاریخ شهادت: 13610815

مذهب:

محل شهادت: ايلام

شغل:

محل مزار:

محل سکونت:

قطعه/ردیف/شماره:

علي‌اكبر چهارمين فرزند از خانواده‌اي هشت نفره بود. سومين روز فروردين سال 1334 متولد شد. دوران كودكي را در خانه‌ا‌ي اجاره‌اي با پدر، مادر، خواهر و برادراني مهربان سپري نمود. ابتدايي را در دبستان «خاقاني» تمام كرد. وضعيت اقتصادي خانواده خوب نبود و علي‌اكبر به ناچار هم درس مي‌خواند و هم در نانوايي كار مي‌كرد. پدرش در سال 1355 از اين دنيا رخت بربست و سرپرستي خانواده بردوش علي‌اكبر افتاد. شبها كه از نانوايي به خانه برمي‌‌گشت دستهايش را مي‌شست، وضو مي‌گرفت، نماز مي‌خواند و بعد شام مي‌خورد. دوران سربازي را كه تمام كرد دوباره تحصلاتش را با ثبت‌نام در مدرسه شبانه‌روزي «شريعتي» ادامه داد. تا اول دبيرستان درس خواند و بعد از ازدواج دوباره ترك تحصيل كرد. دخترش، «فرشته»، ثمره ازدواج او با همسري بود كه در همسايگي هم زندگي مي‌كردند و خانواده‌هايشان همديگر را به خوبي مي‌شناختند. علي‌اكبر بعد از سربازي در بيمارستان «شفيعيه» براي اپراتوري استخدام شد. روزهاي جمعه در هيأت «مكتب ‌اسلام» شركت مي‌كرد و به يادگيري مسائل ديني، سياسي و اجتماعي اهتمام مي‌ورزيد. كمتر كسي به ياد دارد كه او باعث دل‌آزردگي ديگران ش ...

كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا (هر روز ما عاشورا و هر زمين ما كربلاست.) انا للّه و انا اليه راجعون (ما از اوييم و به سوي او باز مي گرديم.) ... در سيزدهمين روز ماه محرم الحرام، ماه خون و شهادت وصيت‌نامه‌ي خود را با دلي آكنده از عشقِ شهادت و بصيرت كامل و پذيرا شدن هرگونه مصيبت و نقصاني كه در اين راه ممكن است برايم پيش آيد، به رشته‌ي تحرير در مي‌آورم و خود را آماده‌ي عملياتي كه قريباً در حال تكوين است، مي‌نمايم و براي كوري چشم دشمنان اسلام بار ديگر در كمال صحتِ عقل و چشم اعلام مي‌كنم كه در راه رهبر عزيزم كه راه او همانا راه اسلام و راه خداست، با جان و دل حاضرم به شهادت برسم يا دست و پايم قطع شود و به قضاي الهي تن در دهم. مبادا كه بعضي از دوستان نادان بگويند كه جانش را بيهوده هدر كرد. زيرا كه ما هدفمان را شناخته‌ايم و در صورت لزوم جانمان را در راه آن فدا خواهيم كرد و به قول رهبر عزيزمان ترسي از شهادت نداريم چون در هر حال پيروزيم، زيرا ما به تكليفمان عمل مي‌كنيم و هدفمان فراهم كردن رضاي خداست ... من همه‌ي شما را به تقوا و صبر و استقامت در برابر مصائب و مشكلات و به پا داشتن نماز اول وقت و دعا به امام امت و خواندن دعاي فرج بعد از هر نمازي براي تعجيل در ظهور امام زمان(عج) و ياري و مساعدت به همديگر وصيت مي‌كنم و از فرد فردِ شما حلاليت طلب مي‌كنم. اميدوارم در فقدان من خود را پريشان و غصه‌دار مسازيد كه در اين معامله هيچ كدام از ما ضرر نكرده‌ايم، چه آنكه من جاني را كه خدا به من عنايت فرموده بود در طَبقِ اخلاص نهاده تقديم مي‌كنم ... مطمئن باشيد اين دو روزِ دنياي فاني آنقدر ارزش ندارد كه انسان به خاطرش از دين و عقيده‌اش دل بركند و به آن دلخوش باشد ...