نام: مجتبی
نام خانوادگی: سلیمیان
نام پدر: لطفعلي
سن:
سازمان/نیرو:
تاریخ تولد: 1346/02/14
سمت: امدادگر
محل تولد: نجف آباد
تاریخ اعزام:
وضعیت تاهل: مجرد
محل اعزام:
تحصیلات: راهنمایی
محل خدمت:
ملیت:
تاریخ شهادت: 13670323
مذهب:
محل شهادت: آبادان
شغل: بسیجی
محل مزار:
محل سکونت:
قطعه/ردیف/شماره:
1406944 مجتبى سليميان لطفعلى يا ايها الذين آمنو اتقوالله و ابتغو الله الوسيله و جاهدو فى سبيل الله لعلكم تفلحون. اى اهل ايمان از خدا بترسيد و بوسيله ايمان و پيروى اولياء حق بخدا توسل جوييد و در راه او جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد. با شهادت به يكتاى الله و رسالت رسول الله و امامت و ولايت ائمه اطهار(ع) و با حمد وسپاس به درگاه خداوند قادر متعال و با عرض سلام به كليه خانوادهاى شهداء مفقودين و اسراء و با سلام بر كليهى معلولين و مجروحين جنگ. و با سلام بر كليهى رزمندگان پرتوان جبهههاى توحيد اين سلحشوران كه از همه چيز گذشتند و براى ايفاء كردن وظيفه خود و حفظ دين مقدس اسلام از همه چيز خود گذشته و در اين بيابانها و كوههاى گرم و سرد آمادهى جان فشانى براى اسلام هستند. اين نوشته از برادر حقير شما مجتبى سليميان به شما ارسال مىشود. خدايا چگونه سخن بگويم و شكر نعمتهاى تو را به جاى آورم و پيشانى بندگى تو را آنگونه كه شايستهى تو است به خاك كويت بسايم در حالى كه به عجز و گناه خويش اقرار دارم اما به رحمت و بخشش خداوندگاريت چشم اميد دوخته ام بارالها مرا از آنان قرار ده كه نداشان در دادى و ترا لبيك كنند و از آنان كه تو آنان را در پيشگاه جلالت جان افشاندند و در نهان با آنان راز گفتى و بر آشكار در درگاه تو عمل كردند. پروردگارا: اگر خطاها مرا از چشم تو انداخته است مرا بخوبى توكل كه به تو دارم ببخشاى ،اگر ميتوانستم از خواسته هاى حكمرانى خداوند گارم خارج شوم اينگونه سر تسليم فرو نمىآوردم و اين طريق نمى پيمودم. هدفم همين بود كه خداوند را راضى كرده باشم بشنويد سوز و گذارى كه جوانانى را در خود هضم كرده از آن موقعى كه خودم را شناختم دور و برم مىنگريستم احساس مسئوليت ميكردم به خود مىپيچيدم دنيا و كاشانهام سخت و گران بود و آرامش طبيعى را نداشت و به هر چه فكر ميكردم به جايش نمىرسيدم. مگر بر پا خيزم و آنچه به عنوان مسئوليت روحم را مىفشرد جامع عمل بپوشانم و بعنوان پاسدارى كه از سلاله خون جملگى شهداى اسلام و وارث خون بهاى 15قرن خط سرخ تشيع كه در زمان و مقطعى پر خاطره قرار گرفتهام قيام كنم و هجرت كنم مسئوليتها بر دوشم سنگينى مىكند آينده را با چشمان خويش مىنگرم و به گذشته مىانديشم پس از فكرها و انديشهها به نتيجهاى جاودانه دست مىيابم كه دو راه درپيش دارم: يكى اينكه همچون امام حسين(ع) و مانند شهداء گذشته با تمامى وجود در راه خدا پوئيدن و رفتن را انتخاب كنم و به صف شهيدان پبيوندم و دوم اينكه هيچ حركت و هجرتى نداشته باشم بپوسم و هيچ در هيچ شوم و در اين دنيا نزد خداوند و خون پاك شهيدان مسئول باشم و در آن دنيا نيز به آتش دوزخ گرفتار آيم اينك در زندگى راه اول را بر گزيدهام ميخواهم هجرت كنم ميخواهم چهارچوب تنگ زمانه و اين حيات پست را بدرم و هجرت كنم چون زيباست درز دامان اسلام زيستن و اسلام را درك كردن و عاشق اسلام شدن و در راه عشق كشته شدن و چقدر زيباست انسان عشق خود را بشناسد و در راه آن كشته شود مىخواهم سكوتم را مبدل به غرور كنم از اينكه توانستهام بعنوان فردى از افراد كشورم خدمتى به اسلام كرده باشم تااينكه توانستهام حسينى ديگر را خشنود سازم. قلم روان مىنويسد زيرا كه قلبم روان مى نويسد. تا اين لحظه رضايم به رضاى حق تعالى كه آنگونه عمل كرده ام كهرضاىخدا وخلق خدا درآن است ،خلق خدا يعنىمومنينوصالحينچه مىنويسمبراىچهمىنويسم؟براىكهمىنويسم؟وصيت مىنويسم وامرالهىمينگارم رهبرتعيينمىكنم راه نشانمىدهم هدف مىشناسانممومنمىپرورانمدل عاشق رامىسوزانم قلب امام را خشنود مىكنم امت اسلام را اميدواروبرپيروزى كفر نويدمىدهم جوانان را ندا مىدهم اسلحه را برداريد. علما راميخوانم تامىتوانند انسانمتقى بپرورانند. مادران را گوش زد مىكنم نوزادشان را روى دامن خود و در حال شير دادن به حال حسين بن على واصحابش و زينب كبرى بسوزند و بگريند و اشك بريزند و مخلوطى از اشك و شير به حلقوم دلبندشان بريزند تا اين گلوها و حنجرها ظلمت را از بين ببرند و نداى حقانيت سر دهند و با صداى تكبيرشان شمشير حق به سوى كافران بركشند و سعادت براى خويش به ارمغان بياورند و شقاوت براى دشمنان اسلام به بار آورند پدران را سفارش مىكنم به كسب صحيح و شرعى به معاشرت نيك و كردارهاى خدا پسندانه و با خلق خوش دست محنت و رضايت به پشت كمر فرزندانتان بزنيد و با خواندن چند آيه از قرآن آنان را به سوى جبهه روانه سازيد. سخنى هم با عموم مردم دارم. من وقتى شما مردم را مىبينم كه همه دست در دست هم براى پيروزى نهائى اين انقلاب هر كسى به سهم خويش كارى انجام ميدهد و همچنين با هوشيارى خود تمام حركات را زير نظر داشته و به موقع آنرا رسوا و توطئه را خنثى و با داشتن رهبرى آگاه و بزرگوار و مجاهد كه اين كشتى طوفان زده را در امواج سهمگين به ساحل نجات هدايت مىكند ديگر جايى براى صحبت باقى نمىماند ولى به عنوان ياد آورى چند كلمهاى را ذكر مىكنم اى مردم شما مشاهده مىكنيد كه مناديان ايمان چگونه جانمىگذارند و ميروند تا ايمان نرود مىروند تا شمعها خاموش نگردند شما مىبيند كه اسطورههاى شهادت چگونه حيات را به بازى گرفتهاند و سر مست عشق كه با ايثار وجودشان در بستر حيات چگونه مرگ را تفسير مىكنند اى مردم اين جوانان سلحشور ميروند تا حق و اسلام بماند پس شما براى حفظ اسلام وحدت را حفظ نمائيد و ضمن حفظ وحدت از وجود رهبرى امام استفاده كنيد و دنباله رو او باشيد و سخنان امام را با تمام وجود خود بجان و دل بخريد زيرا او بود كه ما را نجات داد او بود كه را از صراط مغضوب به صراط مستقيم هدايت نمود پس پيرو او باشيد و از شما ميخواهم كه به نماز جماعت بخصوص نماز جمعه اهميت بدهيد و شركت كنيد زيرا اين سنگرها از زمان پيامبر بوده و بايد هم اكنون با استحكام بيشترى بر پا شود و از شما ميخواهم كه از كارهاى بى مورد و از زدن حرفهاى پوچ و بى خودى كه باعث ضرر اين انقلاب مىشود خودارى كنيد. سخنى با محصلين و معلمان گرامى دارم. از محصلحين ميخواهم كه درس بخوانند كه اين كشور با درسى خواندن وجديت شما ميتواند خودكفا شود و با بالا رفتن فرهنگ و علم كشورمان ميتوانيم بر فرهنگهاى غربى غلبه كنيم و بتوانيم انقلابمان را صادر كنيم پس اى محصل درس بخوان چون اگر سستى كردى فرداى قيامت مسئول خواهى بود و اى معلم خوب درس بده كه خداى نكرده فداى قيامت سر افكنده نباشى سخنى با آشنايان و دوستان، برخوردهاى من با شما بد بوده التماس مىكنم كه همگى مرا ببخشيد خداوند شماها را ببخشد اسلحهام به روى زمين افتاده است سبقت بگيريد در برداشتن سلاحم. دوستانم عزيزانى كه كمتر از برادرانم نبوديد بشتابيد به سوى دعاها و نمازهاى جماعت و امام را تنها نگذاريد و دوستانى كه با هم در يك گروه كار مىكرديم در كارتان صبر پيشه كنيد و خدا را مد نظر داشته باشيد انشاءالله موفق خواهيد بود .سخنى با خانوادهام دارم. اى مادرم اميدوارم كه مرا ببخشيد و خداوند راشاهد ميگرم كه شما محقق آن هستيد كه بهشت زير پايتان باشد پس صبر را پيشه كنيد و مرا حلال كنيد و زحمات خود را در قبال من به بزرگى خودت ببخش بر بنده چشم پوشى كنى و بر سر جنازهى من بنشينى و خدا را شكر كن و مادران را الگوى صبر باشى و از خدا صبر بطلبيد. پدرم پدر باش همانگونه كه حسين بن على براى عزيزش پدر بود كنارش نشست كنارم بنشين سر على اكبر را به دامن نهاد سرم را بالا بياور و رو به آسمان كن و خدا را شكر كن كه چه عزيزى تربيت كردهى و خدا را شكركن كه چنين فرزندى داشتى و پدران را با اين كار درس فداكارى بده پدرم زحمات شما در طول عمر عزيزت تا به اين لحظه فراموش نشده است و التماس مىكنم كه مرا حلال كنيد. خواهران و برادران اميدوارم كه مرا حلال كنيد و مرا ببخشيد كه حق برادرى را ادا نكردم. والسلام برادر حقير شما مجتبى سليميان