نام: عبدالله
نام خانوادگی: رئیسی دانایی
نام پدر: محمدحسين
سن:
سازمان/نیرو:
تاریخ تولد: 1343/05/30
سمت: مسئول اورژانس
محل تولد:
تاریخ اعزام:
وضعیت تاهل: مجرد
محل اعزام:
تحصیلات: راهنمایی
محل خدمت:
ملیت:
تاریخ شهادت: 13660803
مذهب:
محل شهادت:
شغل: بسیجی
محل مزار:
محل سکونت:
قطعه/ردیف/شماره:
در سال 1343 در یکی از روستاهای شهر بابک استان کرمان به نام استبرق به دنیا آمد و از همان کودکی آرام، مهربان و صبور بود. عبدالله بر خلاف کودکان هم سن وسالش زیاد اهل بازی و تفریح نبود. اغلب اوقاتش را در منزل میگذرانید و یا به والدینش کمک میکرد. او درس خواندن را بسیار دوست داشت و تکالیفش را بسیار خوش خط و با سلیقه مینوشت. آرام و ساکت بودن عبدالله به این معنی نبود که فعالیتهای اجتماعی نداشته باشد بلکه از دوران نوجوانی حضور پررنگی در مسجد و فعالیتهای اجتماعی نظیر بسیج داشت. دینداری و نظم و ترتیب حرف اول را در زندگیاش میزد و از افراد بینظم و غیرمذهبی متنفر بود. هرگاه غیبت و یا دروغی میشنید، یا ظلمی را به کسی مشاهده میکرد خیلی ناراحت میشد ولی از آنجا که بسیار آرام و صبور بود سعی میکرد کمتر عصبانی شود. از زمان وقوع انقلاب اسلامی که با دوران نوجوانیاش همراه بود شخصیت او شاهد تغییر و تحول زیادی گشت و بسیار تحت تأثیر سخنان حضرت امام (ره) مبنی بر دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی قرار گرفت. به همین دلیل پس از اخذ دیپلم مستقیماً وارد سپاه پاسداران شهر بابک گردید، تا بتواند بدین طریق از نه ...
1361947 رئيسىدانايى عبدالله بسم الله الرحمن الرحيم (و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون) بنام خدا ، بنام آنكه همه دلهاى عاشق قدم در راهش گذارد و در اين راه از هيچ چيز دريغ ندارند . بنام آنكه بر من منت نهاد كه در اين زمان تولد يافته و اين سعادت را پيدا نمايم كه در راه و خط سرخ حسين(ع) و اصحابش قدم گذارده و افتخار سرباز امام زمان بودن را پيدا نمودم . و من به جرأت قسم ميخورم كه اين راه ، راه حسين(ع) است و ما همچون اصحاب او در جبهه ها عليه يزيديان زمان و كفار به مبارزه برخواستيم و از خداوند طلب دارم كه بر هر نيرو وتوانى بيافريند كه بتوانم انتقام خون حسين(ع) و شهيدان ايران زمين را از اين كافران بعثى بگيريم و من از مادرم طلب عفو و بخشش دارم زيرا كه فرزند خوبى براى او نبوده و قدر محبتهاى مادرى او را ندانستم ، از مادرم ميخواهم كه در غم شهيد شدن من صبور بوده و گريه و زارى نكند كه دل دشمنان شاد ميگردد و مى گويم كه اى مادرم افتخار كن كه فرزندى در راه اسلام هديه كرده اى و مادر شهيد و مفقودالاثر هستى و همانا مادرجان تو در نزد خدا از احترام و ايمانى برخوردارى زيرا كه شيرانى پروريدى كه از دين مبين اسلام دفاع نموده و روى تو را در قيامت سفيد ميكنند و اى مادرم ما نمرده ايم بلكه زنده ايم و نزد خدايمان روزى ميخوريم و همانا بهترين عمل براى خشنودى ما فاتحه صدقه دادن است . از پدر و تمام فاميل طلب عفو و بخشش دارم و انشاءالله كه جمشيد اسير و صحيح و سالم باشد . ضمنا مادر جان من مبلغ 1290 تومان به عليرضا عليزاده در مشهد بدهكارم كه طف كرده و اين مبلغ را به آدرس سرباز عليرضا اخلاقى در مشهد كه در تويم نوشته ام بفرستيد و ذكر كنيد كه متعلق به عليزاده ميباشد تا به او بدهد . سلامتى و توفيق شما را از خداوند خواستارم و انشاءالله كه راه شهيدان را كه مظلومانه در جبهه ها به شهادت ميرسند را ادامه دهيد . (والسلام)