شــهــدای امدادگر

:بسمه تعالى به نام آنكه خلقت كرد انسان را اى دل ار خواهى كه مرد ره شوى از رموز عاشقان آگه شوى همچون اسماعيل زير تيغ دوست سر بده تا چون خليل الله شوى با درود فراوان به شهداى صدر اسلام تا شهاداى گلگون كفن جنوب و غرب كشور و درود فراوان به امام و امت شهيد پرور مادرم اين دست خط ناچيز را در واپسين دقايق زندگى بوسيله يكى از برادران همرزمم مى نويسم چون خودم قادر به دست گرفتن قلم نمى باشم مادرم از روى كه حركن نموديم تا لحظه آخر عمرم با دو نفر از برادران خرم آبادى همسنگر بوديم و در لحظه اى كه جنازه نيمه جانم را اين پير مرد بغل كرده و از زير رگبار خمپاره دشمن به پشت جبهه حمل مى كرد خدا مى داند كه چه شوق و شعفى داشتم و هر دقيقه براى خاطراتى وصف ناپذير بود مادرم در لحظه اى كه تا آخرين دقيقه از عمرم مى گذرد ساعتم را چهار ساعت قبل از تير خوردنم مفقود گم كردم اگر يادتان باشد ساعتى كه در اين دو سه روز مرخصى خريدارى كردم و ساعت خودم را فروختم ساكم با لباس پيش تعاونى مركز گردان مى باشد بعد از برگشت از مرخصى براى رفقا تعريف نمودم راجع به ؟؟؟ زندگى و به برادر را اين وصيت نموده ام كه جنازه ام را به بروجرد حمل نمايد و مرا در پيش عمويم دفن كنيد برايم مراسم ساده اى برگزار نمائيد. مادرم به همسرم بگوئيد كه ناراحت نباشند زيرا عمر همگى خانواده ما كوتاه مى باشد فقط ناراحتيم از اينكه ساعتم را گم كردم زيرا آرزو داشتم كه آن را به مادرم بدهند تا هميشه پيش خودش نگهدارى نمايد. وسلام فرهنگ ولى پورى