شــهــدای امدادگر

مادر عزيزم استوار و محکم بايست و در خط امام باش و اگر جنازه من هم نيامد هيچ هراسي نداشته باش که در همه جا خدا هست و نه من و نه تو هيچکدام تنها نيستيم و او در همه حال نگهبان ماست مادرجان اگر در آخرين لحظات زندگيم تو بر بالين من نيستي هيچ غم مخور که فاطمه مصيبتش از همه اينها عظيمتر است در خاک و خون خفت و اسوه اي حسنه شد براي جوان اين مرز و بوم مادرجان دعا کن لياقت آن را داشته باشم که حسين (عليه السلام) بر بالينم بيايد. اما پدر عزيزم چه بگويم واقعاً شرمنده ام از رويت از دستهاي سوخته ات از قامت خميده ات که چون شمع سوختي و ما را به اينجا رساندي پدرجان من هيچ فرزند خوبي برايت نبودم و خيلي تو را اذيت کردم بخدا قسم شرمنده ام و اميدوارم حلالم کني و ببخشي که دستم کوتاه است و بارگناهانم سنگين پدرجان تورا به خدا مي سپارم و وصيت مي کنم به تقوي و اينکه در خط امام باشي و مشت محکمي بردهان دشمنان اسلام بکوبي و تقاضا دارم از خدا بخواهي که مرگ مرا شهادت در راهش قرار دهد و در قيامت روسفيد در برابرش بايستم .همواره در خط امام و يار و ياور اسلام و مسلمين باشيد و بدانيد که خدا با صابران است و اين خونهاي به ناحق ريخته شده هيچگاه بي ثمر نمي ماند.