Page 36 - Untitled
P. 36
بگــو و بخند و نشــاط بودند .در دارخوین خــودم مربی ورزش برای همهی طراحان و مســئولان ستاد عملیات جنوب در این نشریه فرهنگی ترویجی بهداری رزمی دفاع مقدس و مقاومت
صبحــگاه بودم .صبــح زود بعد از نرمش ،دعــا میخواندیم و محور داشت .کسب تجربهها ،یافتن راه چارهای برای زمینگیر
کــردن نیروهــای احتیاط دشــمن بود کــه در ایــن عملیات، 34
صبحانه میخوردیم.
پاتکهای سنگینی را اجرا کرده بود.
خدمات امدادی به رزمندگان
اوایل جنگ ،پس از اســتقرار در مدرسه ،یک گروه از اصفهان بهداری در عملیات فرماندهی کل قوا
آمدند .بار اولشــان بود .همراهشان پزشــکی به نام آقای دکتر خط شــیر؛ زادگاه بهداری رزمی و سازندگی امدادگران به
سعادت بود .برادر همسر او ،مســئول خط شی ِر محمدیه بود.
خواهرش کارهای پرســتاری را انجام مــیداد و خود دکتر هم روایت برادر یوسف کشفی
کارهای پزشــکی را انجام میداد و معاون مــن بود .جز اینها، شکلگیری اولین درمانگاه بهداری در دارخوین
برای کارهای امدادگری و خط ،نیروهای مسلطی مثل آقایان ما در یکی از خانههای متعلق به سازمان آب ،درمانگاه درست
مــرادی و فراری را داشــتیم که به جنگ عادت کــرده بودند و کردیــم .یک جا هم برای محل خواب در نظر گرفتیم و پشــت
میدانســتند شکم پارهشــده و گردن بریده یعنی چه و چطور خانههای سازمانی ،یک سری سوراخ مثل حفرهی روباه برای
ما در یکی از خانههای متعلق به ســازمان آب، جانپناه درست کردیم.
درمانــگاه درســت کردیــم .یک جا هــم برای من به عنوان مسئول یا هماهنگکنندهی امور بهداری تعیین
محل خواب در نظر گرفتیم و پشــت خانههای
سازمانی ،یک سری سوراخ مثل حفرهی روباه شده بودم.
تعــدادی از بچههــای اصفهان و بنیــاد بهــداری در جنگ از
برای جانپناه درست کردیم. هرمزگان حرکت کرده و در دارخوین مستقر شده بودند .درکل
این بهداری ،منشــاء خدمات برای چند یگان دیگر در منطقه
شد و دیگران را هم زیر پوشش قرار داد.
منطقه هر روز وســیعتر و آتش جنگ گســتردهتر میشــد و ما
دشارهوروضنایـکـرهوگکرومهمییآوحرددویـدـًا بمی .بسچهتهواپنیجقنمفروهابمویددنیـدـ،هبوهببهچبههاهانیو
دارخوین پیوســتند تا سلمانیه را حفظ کنند .ما باید برای آنها
امکانــات دارویی و امــدادی تهیه میکردیم ،پــس به بهداری
سپاه خوزستان (منطقه )8که مسئولش آقای دکتر وکیلی بود،
رفتیم .محل استقرار دکتر وکیلی از طرف فلکهی چهارشیر به
طرف فرودگاه ،مقابل فرودگاه در منطقهی کورش بود .ایشان
تأمینکننــدهی امکانات پزشــکی و دارویی جبهههای جنوب
بود .کار را برای او شرح دادیم و او هم حکمی با عنوان مسئول
و هماهنگکننده بهداری منطقهی دارخوین ماهشــهر به من
داد و مــا را راهی کرد .از آن به بعد نیروها و امکانات از آن ســو
برای ما فرستاده میشد و ما هم آنها را تقسیم میکردیم.
علاوه بر وســعت جنگ وکمبــود نیرو و امکانــات ،ما با کمبود
جا هم مواجه بودیم .یک بار که به درمانگاه برگشــتم ،صاح ِب
خانهای که ما آنجا را بهداری کرده بودیم ،گفت ما میخواهیم
بیاییم و شما باید اینجا را تخلیه کنید ،چند روز مهلت گرفتیم.
پرسوجــو کردیم کــه چه کنیــم .گفتند یک کیلومتــر بالاتر،
مدرســهی بسیار بزرگی هســت ،بروید آنجا .ما عصرها فوتبال
بازی میکردیم .آقای ســیدعلی بنیلوحی گفت حالا فوتبال
را چه کنیم؟ گفتم توی حیاط مدرســه بازی کنید! مشــکلات
زیاد بود اما بچههای جنگ ،خموده و خسته نبودند ،همه اهل