Page 31 - Untitled
P. 31
پزشــکی و جراحــی ،بیهوش کــردن این مجروحــان خیلی بیمارستان طالقانی هفت سال در جنگ مقاومت
کرد و خدمات باارزشــی ارائه داد و در ســال ۶۶ پمیثلچ ًایعدهم الساورت.ژانروســشیهامیجبریوهحوشی کیاه آیماکدهگدیر قجبنلیگنتداجرربد،هواشقدع ً،ا
تعطیل شد
عجیب بود .در شــرایط عادی وقتی میخواهیم عمل کنیم،
مشــاورهی قلب و مشاورهی بیهوشــی انجام میدهیم ،دارو عمل شبانهروزی فعال بود؛ آمار دقیق کل جراحیها را ندارم
میدهیم و مریض قبل از عمل ناشتا میماند و با شکم خالی ولی شاید روزانه بیست سی عمل جراحی انجام میگرفت.
یک خاطرهی ماندگار برای عمل آماده میشود .در حالی که در جنگ اینگونه نبود
زمان آزادســازی خرمشــهر بــا یکی از دوســتانم کــه بعد از ودنراوچاسـرـادیر بلیهجوراحشیکبرعدنضــو ًا بجاراکحمبیوادبتمکوااراجته بیواندیجام.مممثلیًاگرسفــتت.
مــن مدتی بیمارســتان را اداره میکرد ،رفتیم تــا اگر نیاز به عروق نداشــتیم و بعضی از جراحیهایی که به شریان مربوط
نیروی امدادی اســت ،کمک کنیم .دشــمن در عقبنشینی میشد با همان فرآیند و امکانات موجود پیش میرفت .سعی
همچنان مقاومت میکرد .ما قصد داشــتیم برگردیم که یک میشد تمام کارهای مجروحین در زمان طلایی انجام شود تا
تیر ســیمینوف بــه ران همراهــم اصابت کرد و زخمی شــد.
بچههای امداد امام حسین (ع) خرمشهر ،او را منتقل کردند. مشکلی پیدا نشود.
دیگــر ندیدمش .بعــد از چند روز که دنبالش میگشــتم ،در ما پزشــک ،جــراح و متخصص بیهوشــی داشــتیم و اعمال
بیمارســتان کوت عبدالله پیدایش کــردم .یک جراح هندی
عملش کرد و بعد منتقلش کردیم.
در همین زمان متوجه شــدیم که او با مسئول پرستاری وقت
آبادان ،قصد ازدواج دارد .چون در آن شــرایط نیاز به پرستار
داشتیم ،مراســم عقدشــان را در همان بیمارستان طالقانی
برگزار کردیم و یــک عکس هم گرفتیم .اتفاق تاریخی جالبی
شــد .بعد از عقد او را برای ادامهی درمان به بیمارستان بانک
ملی تهران منتقل کردیم.
خاطرهی تلخی هم از حاج آقا دهدشــتی ،مســئول حوزهی
علمیهی آبادان دارم .زمانی که داشــتند ســاختمان حوزه را
میســاختند ،یک خمپاره درست وســط کارگران و معماران
برخورد کرد .معمار که درجا شــهید شد ،کارگران که مجروح
شدند و حاج آقا دهدشتی هم از ناحیهی دست راست مجروح
جراحی انجــام میدادیم .یعنــی کارمان فقط ایــن نبود که شد .بعد که به بیمارستان منتقل شد ،دیدیم دستش به طور
یک ویزیت و پانســمان کنیم و مجروح را ســریع اعزام کنیم .کامل قطع شــده و به پوســت آویزان است .تلاش پزشکان به
شماره پیاپی /12سال /7شماره /1تابستان 1403 کار مــا اعزام نبود .چراکه اگر میخواســتیم فقط کار اعزام را جایی نرسید و دست قطع شد.
با حاج آقا جمی که امام جمعهی آبادان بودند و نقش حیاتی
در مقاومت آبادان داشــت ،ارتباط مســتقیم داشتیم .در آن اتمنــراجکابزتماوبعاندزایهممیمممیجدرهشوـبـیحادیسـنـم.راتدرسدــسصرتیوعرگًتاا اهیآعمزکابهموالیکانننیگـوـسنبمهانیوبدعوممدلوًایآگنفقذجااطشوایتقیع ًاکم
شرایط جنگی با ایشان جمع محبوبی داشتیم .شبهای ماه
یک بیمارســتان بود؛ پذیرش میکردیم و هــر جایی که لازم رمضان به خانهی ایشان میرفتیم .حضورش برای افرادی که
بود اعمال جراحی انجام میدادیم .در شــرایط عادی روزانه کار می کردند روحیهبخش بود.
نزدیک به ده عمــل جراحی در آنجا انجــام میگرفت .حتی با اینکه جنگ یک تهدید بود و خســارات بزرگی به کشور وارد
کرد و ســرمایههای با ارزشی از این کشــور گرفت ،اما خیلی
چیزهــا را هم ما در جنگ پیدا کردیــم؛ روحیهی کار تیمی و مســیاگکرنفیتنندشمـثـله ًارزندار آن بنارشدـاـررایی بطودجنـنـگدیکاهزببرایمیارزاسیتماانن مخرادمجاعهت
میکردنــد و بعضی از اعمال جراحی مــورد نیاز اهالی را هم ایثارگری و تفکر و از خودگذشــتگی و امثال آن را ما در جنگ
مــا انجام میدادیم .در عملیاتها کــه مجروح زیاد بود ،اتاق به دست آوردیم که بسیار باارزش است و باید حفظ شود29 .