Page 27 - Untitled
P. 27
من مجتبــی ضیایــیام .دکترای علــوم آزمایشــگاهی دارم کار میکردم و در ادامهی جنگ از سال دوم به بعد سرپرست
شماره پیاپی /12سال /7شماره /1تابستان 1403 و متولــد ســال 1333در قــم هســتم .از ابتــدای جنگ در بیمارســتان طالقانی آبادان شــدم و از آبان سال 61تا پایان
شــهر آبادان بودم و بعد از فارغالتحصیلی در رشــتهی علوم عملیــات کربــلای ،5یعنــی تــا پایان ســال ،65بــه عنوان
آزمایشــگاهی به منطقهی جنوب آمــدم .بعد از انقلاب چون سرپرست بیمارستان طالقانی آبادان مشغول به خدمت بودم
دوست داشتم که در منطقهی محروم خدمت کنم ،به آبادان کــه دورانی پــر از خاطرات خاص بــود .آن زمان من به کمک
آمدم .زمان جنگ تحمیلی تعدادی از نیروها و کادر پزشــکی چند نفر از دوستانم بیمارســتان را اداره می کردیم .البته آن
از آنجا رفته بودند و من به اتفاق چند نفر از دوستانم ـ با اینکه موقعها بیمارســتان یک سرپرست داشــت و همهی کارها بر
غیربومی بودیم ـ چون احســاس وظیفــه میکردیم ،ماندگار عهــده همان یک نفــر بود و مثل الان تشــکیلات مدیریتی و
مسئول فنی و مدیر در کار نبود. عشلــومدیآزم.مایدرشآگنا زهمای انزکـدـانه بشهگاجهبعهلهوآممـپـزدشمککایرادیارانن(فبوودقمدویپبلعمد ً)ا
بیمارســتان طالقانی آبادان یک بیمارســتان غیرنظامی بود
دکترایم را در دانشگاه شهید بهشتی تهران گرفتم .در آبادان که خدمات زیادی انجام داد و قبل از ایجاد بیمارســتانهای
بــه اتفاق چنــد نفر از دوســتان در بهداری انجمن اســلامی صحرایی فعالیت داشت .ساختمان این بیمارستان به لحاظ
فیزیکــی یک ســاختمان چهار طبقهی خیلــی خوب بود که راهاندازی کردیم.
یک سال اول در بیمارســتان امدادگران آبادان در آزمایشگاه بخــش خصوصی قبــل از انقلاب آن را ســاخته بــود .بعد از 25