Page 30 - Untitled
P. 30

‫و همــکاری کردنــد‪ .‬تعدادی خواهر امدادگر داشــتیم که در‬                              ‫اتاق عمل شــبانهروزی فعال بود؛ آمار دقیق کل‬                                                     ‫نشریه فرهنگی ترویجی بهداری رزمی دفاع مقدس و مقاومت‬
                                                                                     ‫جراحیها را ندارم ولی شاید روزانه بیست سی‬
‫انتقال مجروح و در بخشها کمک میکردند‪ .‬تعدادی نیروی‬
                                                                                                     ‫عمل جراحی انجام میگرفت‬
‫امدادگر از واحد بهداری ســپاه خرمشــهر و از بســیج سپاه‬

‫اممیداکدرگدنرــخدو‪.‬اتهقــریرب ًاهتممباهم نصیورروهات‬  ‫آمده بودنــد‪ .‬تعدادی‬  ‫آبــادان‬          ‫خدمات باارزشی ارائه داد و در سال ‪ 66‬تعطیل شد‪.‬‬
                                                     ‫میآمدنــد و کمکمان‬    ‫دورهای‬

‫داوطلــب بودند و هیــچ حقوقی دریافــت نمیکردند‪ .‬اغلب‬                                                                  ‫اسکان کارکنان بیمارستان‬
                                                                                                               ‫بیســت و چهار ســاعته در بیمارســتان‬
‫خانوادههایشــان از شــهر رفته بودند‪ ،‬اما خودشــان در شهر‬                             ‫خانهای‬  ‫اصل ًا‬  ‫و‬  ‫بودیم‬

‫مانده بودند و کمک میکردند‪.‬‬                                                           ‫معــروف به اتاق‬    ‫ن‪6‬دا‪2‬شکــهتایتفماقک ًاــنهزبدیرویکمب‪.‬ـیـهکم اوتتــوارقخاینهکبوطدب‪.‬قمهابودرد‬
                                                                                     ‫آنجا میماندیم‪.‬‬
          ‫چالشهای تأمین دارو و تجهیزات پزشکی‬
‫گاهی که یک سری لوازم جراحی‪ ،‬دارو و یا خون کم میآوردیم‪،‬‬                               ‫پزشــکانی کــه میآمدنــد‪ ،‬همیشــه از ما میپرســیدند‪ :‬کجا‬
‫از طریق استان خوزســتان تأمین میکردیم‪ .‬مابقی نیاز را از‬
‫تهران میآوردیم‪ .‬در بازدیدهایی که نمایندگان وزیر بهداشت‬                               ‫میخوابید؟ هر جا که شما میخوابید آنجا امنترین جاست‪،‬‬
‫داشــتند کمبودها را منتقل میکردیــم؛ بعضی مواقع تأمین‬
                                                                                     ‫ما هم میآییم همانجا‪ .‬بعد میآمدند اتاق ‪ 26‬و میدیدند که‬

                                                                                     ‫نه! صدای تانک و خمپاره زیاد است نمیشود خوابید‪ .‬اعتراض‬                                           ‫‪28‬‬

                                                                                     ‫میکردند‪ .‬میگفتم خب من که شما را زیر چهار طبقه اسکان‬

                                                                                             ‫دادهام‪ ،‬بروید همان جا‪ .‬مجبور میشدند قبول کنند‪.‬‬

                                                                                     ‫بزرماانییماکهسـمـارعختصـکـاریممعنیا نگردفاتیشــم‪.‬تم‪.‬ثلهًایآقچاجیــادنکتمریفررفتجیامم‪،‬چموگرن‬

                                                                                     ‫غیربومــی بودند گاهی یک هفته به یــزد میرفتند زمانی که‬

                                                                                     ‫مــن به مرخصی میرفتم‪ ،‬دکتر روحانــی و دکتر محمدی که‬

                                                                                     ‫بومی خرمشــهر بودند بیمارســتان را اداره میکردند‪ .‬به غیر‬

                                                                                     ‫از این موارد ما بیســت و چهار ســاعته در بیمارستان در کنار‬

                                                                                                                  ‫کارکنان و پزشکان بودیم‪.‬‬

‫میشــد‪ ،‬ولی بعضی مواقع هم نه و در تنگنا قرار میگرفتیم‪.‬‬                                                  ‫کارکنان گروه پزشکی بیمارستان‬
‫یکی از مشــکلات عمدهی مــا آمبولانس بــود‪ .‬آمبولانسها‬                                ‫اوایل حدود ‪ 300‬نفر نیروی انسانی داشتیم‪ .‬زن و مرد در دو‬
‫اغلب در تیررس دشمن از بین میرفتند و از طرفی هم اغلب‬                                  ‫شیفت کار می کردند‪ .‬بعدتر ـ با احتساب تأسیسات و نگهبانی‬
‫قدیمی بودنــد و مجهز نبودند‪ .‬تعــدادی آمبولانس خارجی‬                                 ‫و همــهی ردهها ـ حدود ‪ 150‬نفر در هر شــیفت داشــتیم که‬
‫داشتیم که قطعاتشان از کار افتاده و دیگر جایگزین نداشت‪.‬‬                               ‫به مرور کمتر هم شــد و در آن اواخر به حــدود ‪ 60‬نفر در هر‬
‫یکی دیگر از مشــکلات آمبولانسها نداشتن تجهیزات کافی‬                                  ‫شیفت رسید‪ .‬چون در اورژانس مجروح زن نداشتیم‪ ،‬همهی‬
                                                                                     ‫نیروهای پرســتاری خانم را به بخش منتقــل کرده بودیم‪ .‬در‬
                       ‫برای اعزام مجروحین بدحال بود‪.‬‬                                 ‫اورژانس حدود ‪ 8‬نفر نیروی زبده مرد داشــتیم و ‪ 3‬نفر هم در‬

                         ‫خلاقیت و نوآوری درمانی‬                                                                      ‫انبار و آشپزخانه بودند‪.‬‬
‫در جراحــی خلاق بودیم‪ .‬فرض کنید در ســنگری رزمندهها‬
‫ما در حال غذا خوردناند و یا با شــکم پر نشستهاند‪ .‬یکدفعه‬                                                          ‫حضور داوطلبانه‬
‫یک خمپاره یا توپ وســط ســنگر میخورد و همگی مجروح‬
‫میشــوند‪ .‬حالا ایــن مجروحهــا را باید عمل کنیــد! از نظر‬                            ‫همــه داوطلبانه آمده بودند‪.‬‬  ‫احکتثریآنکهایسانییکهکهحماضاورصلداًا اشنــتتظنادر‬
                                                                                     ‫نداشتیم داوطلبانه همراهی‬

                                                                                     ‫میکردنــد‪ .‬کارکنــان بیمارســتان اغلب غیرنظامــی بودند و‬

                                                                                     ‫شرایط تعهدی خاصی هم نداشــتند و میتوانستند بگذارن‬

                                                                                     ‫برونــد‪ ،‬ولــی اکثر قریــب به اتفــاق آنها به صــورت داوطلب‬

                                                                                     ‫ماندگار شــده بودند و تا آخر فعالیت بیمارســتان هم ماندند‬
   25   26   27   28   29   30   31   32   33   34   35