Page 28 - Untitled
P. 28

‫تمام پنجرههای بیمارســتان را بستیم و همه را‬                                                       ‫انقلاب دولتی شــد و به دانشــگاه علوم پزشکی اهواز واگذار‬                                                                                 ‫نشریه فرهنگی ترویجی بهداری رزمی دفاع مقدس و مقاومت‬
   ‫تیغه کشــیدیم‪ .‬تصورش را بکنید‪ :‬بیمارســتان‬
   ‫شــده بود مجموعهای از راهروها که وقتی وارد‬                                                        ‫شــد‪ .‬از نظــر مکانــی موقعیت خوبــی داشــت و در جادهی‬

      ‫آن میشدید دیگر نور طبیعی وجود نداشت‬                                                            ‫کمربندی بین آبادان و خرمشــهر واقع بود‪ .‬با شــروع جنگ‬

‫مواجــه بودیم‪ .‬آن موقع بیشــتر به جراح و بیهوشــی و ارتوپد‬                                           ‫چون به جبههی فیاضیه‪ ،‬کوت شــیخ آبادان و جزیرهی مینو‬
‫نیاز داشــتیم و با تصمیماتی که در تهران‪ ،‬در ســتاد امداد و‬
‫درمان وزارتخانه گرفته شــد قرار شــد که استان فارس‪ ،‬شهر‬                                                      ‫نزدیک بود‪ ،‬خدمات خوبی به رزمندگان ارائه میداد‪.‬‬
‫آبادان را پوشــش بدهد‪ .‬اســتان فارس از طریق ستاد امداد‬
‫و درمــان اســتان‪ ،‬پزشــکانش را هماهنگ میکــرد و آنان به‬                                             ‫این بیمارســتان علاوه بر اینکه مجروحین شهری را پذیرش‬
‫صورت چرخشــی بیســت روزه به منطقه میآمدند‪ .‬در واقع‬
‫قانون این بود کــه کارکنان درمان در تمام مناطق عملیاتی و‬                                             ‫میکرد‪ ،‬به رزمندههایی که در خط مقدم مجروح میشــدند‬
‫خط مقدم بیست روز و در مناطق پشت جبهه‪ ،‬مثل ماهشهر‬
‫و اهواز سی روز حضور داشته باشند‪ .‬این قانون مصوب شده‬                                                  ‫وغخایدرنحمتاظیااتمجمبیهیخدمادطدا‪.‬وماپقزودشدمرکامکاهننعشدماهل ًراشـآـبداترندوادسنبــهکهعطانکوجاثبرًناهیههنقکردابرییدمبااورشدـنسـتدااتزن‪،‬‬

                                                                                                     ‫شهر رفته بودند و شهر با کمبود پزشک و کادر پزشکی مواجه‬

                                                                                                     ‫عرض یکی دو سال‬    ‫بابوتدد‪.‬اسیایرجنبیمگاترعسـطـیتالنهشـاـدیهآبباودادنند‪.‬هممثلد ًار‬
                                                                                                     ‫بیمارســتان شرکت‬

                                                                                                     ‫نفت آبادان که بیمارســتانی مجهز و یکطبقه بود‪ ،‬از آنجا که‬                                                                                 ‫‪26‬‬

                                                                                                     ‫نرفزتدیهــبودک اورعونمدلکًاناغریروفدعار ملعبرود‪.‬ضیاتبییررمارسسدتاشـنـاممدنابدوگدرازوند(ازشبهییدن‬

                                                                                                     ‫بهشــتی) که آن هم یکطبقه بود‪ ،‬نمی توانســت مجروحین‬

                                                                                                     ‫جنگ را پوشــش بدهد‪ ،‬بنابراین بیمارســتان طالقانی آبادان‬

                                                                                                     ‫نقشی حیاتی در پذیرش مجروحین شهری و جنگی داشت‪.‬‬

                                                                                                     ‫گرچه بعدها بیمارستانهای صحرایی ساخته شدند و مکملی‬

                                                                                                                       ‫برای این بیمارستانها بودند‪.‬‬

                                                                                                     ‫من طی شــش ســال جنگ در آبادان بودم‪ ،‬دو ســال بعد را‬

                                                                                                     ‫به تهران منتقل شــدم و با توصیهی آقــای دکتر عین اللهی‪،‬‬

                                                                                                     ‫سرپرســت وقت ستاد امداد و درمان جنگ‪ ،‬تا پایان قطعنامه‬

                                                                                                     ‫به عنوان سرپرست آمار و انتقال مجروحین مشغول کار شدم‪.‬‬

                                                                                                     ‫دو ســال آخــر خدمتم را در تهــران بودم و بعد بــرای ادامهی‬

                                                                                                                       ‫تحصیل و آموزش به دانشگاه رفتم‪.‬‬

‫بود که همهی پزشــکان در طول سال باید یک بار این خدمت‬

‫را انجام بدهند‪ .‬البته تعداد از پزشــکان به صورت داوطلبانه‬                                                              ‫حال و هوای بیمارستان طالقانی‬

‫اهکثمرًام ازیآمهدمنادنوطمرییمقانتأدمنید‪.‬نکمادیرشپزد‪.‬شکان‬  ‫بیشــتر از این مدت‬                         ‫بیمارســتان در منطقهی جنگی بود و شــهر همیشه از همه‬
                                                          ‫بیمارستان طالقانی‬
                                                                                                     ‫طــرف زیر آتش بــود‪ ،‬بهویژه بخش عمــدهای از آبادان که به‬

‫ببـاـاایایننوکهجوجدن‪ ،‬کگا بدررایپرشـســاـتناپردیی ود بههیجادریدییخبیلودیو اخوصبل ًایآداشــشنتاییمی‪.‬‬  ‫صورت نعل اســبی در محاصره قــرار گرفته بــود‪ .‬آن اوایل ـ‬

                                                                                                     ‫تــا زمانی که آبــادان از محاصره خارج شــد ـ انتقال نیروها‪،‬‬

‫نداشتند و دوره و آموزش خاصی به این منظور ندیده بودند‪،‬‬                                                ‫کیســههای خون و لوازم و ابــزار و مهمات‪ ،‬بــا هاورکرافت از‬

‫به مرور همگی ـ بچههای پرستاری‪ ،‬بهیاری‪ ،‬اتاق عمل‪ ،‬کادر‬                                                ‫طریق بندر ماهشــهر به بندر چوئبده انجام میشــد‪ .‬در این‬

‫آآزمامادیگشـیـپگیادهاهکارودنهدموهایی بن بخیماشرهساـــتآامونزواقشع ًاهیایکلتایزمم‬  ‫اورژانس‪،‬‬           ‫شرایط کارکنان بیمارستان هم نمیتوانستند درست جابهجا‬
                                                                                  ‫را دیدند و‬
                                                                                                     ‫شوند‪ .‬لذا فکری برای اسکان آنها کردیم و به صورت چرخشی‬

‫قوی باتجربه به دســت آورد‪ .‬پزشــکانی کــه میآمدند وقتی‬                                               ‫‪ 20‬شــبانهروز نگهشــان میداشــتیم و ‪ 20‬روز بــه مرخصی‬

‫میدیدند که چنین کادری در آنجاست‪ ،‬انگیزهی بیشتر پیدا‬                                                  ‫اکثرًا‬         ‫مقابل جایگزینشان شود‪.‬‬    ‫میفرستادیم تا شیفت‬
                                                                                                                   ‫نداشــتیم‪ .‬پزشــکان بومی‬  ‫مــا کادر بومــی آبادان‬
                                                          ‫میکردند‪.‬‬                                           ‫کــه‬

‫روی بیمارســتان علامت صلیب ســرخ را کشــیده بودیم و به‬                                               ‫هندی بودند‪ ،‬شهر را تخلیه کرده بودند‪ ،‬لذا با کمبود پزشک‬
   23   24   25   26   27   28   29   30   31   32   33