Page 19 - Untitled
P. 19

‫رزمنــدگان نبــود‪ .‬مــن مأموریت داشــتم بیمارســتان ‪400‬‬

                                              ‫تختخوابی صحرایی را در فضای باز بیمارستان پایگاه شکاری‬

                                              ‫راهانــدازی کنــم‪ .‬کلیــهی تجهیزات مــورد نیاز بیمارســتان‬

                                              ‫صحرایی از ســوی فرماندهی لجستیکی نهاجا به بیمارستان‬

                                              ‫پایگاه ارسال شده بود‪ .‬کارشناسی و بستهبندی تجهیزات ریز‬

                                              ‫جراحی و عملیاتی کردن تجهیزات عمده در باشگاه افسران و‬

                                              ‫درجهداران انجام شد‪ .‬این کار با مشقتهایی همراه بود‪ ،‬اما‬

                                              ‫وقتی اولین مجروح را به بیمارستان صحرایی پایگاه شکاری‬

                                              ‫منتقــل کردنــد‪ ،‬تمام خســتگیها جای خــود را به حلاوتی‬

                                              ‫وصفناشدنی داد‪.‬‬

                                              ‫دارو و وســایل مصرفی مورد نیاز از طریق ادارهی بهداشت و‬

                                              ‫درمان نهاجا در تهران تأمین میشــد‪ .‬ما فهرست اقلام مورد‬

                                              ‫نیاز را برای ادارهی بهداشت و درمان میفرستادیم و اقلام در‬

                                              ‫کوتاهترین زمان به دســتمان میرسید‪ .‬نیروی انسانی شامل‬

                                              ‫پزشکان متخصص در رشته‪-‬های مختلف‪ ،‬پزشکان عمومی‪،‬‬

                                              ‫کادر پیراپزشــکی و کادر پرســتاری مورد نیاز قبل از شــروع‬

                                              ‫عملیات درخواســت و به منطقه اعزام میشــدند تا در زمان‬

                                                    ‫حملهی دشمن با کمبود کادر پزشکی مواجه نشویم‪.‬‬                   ‫یادی از بازدید از بیمارستان نهاجا در دزفول‬
                                              ‫ســتاد تخلیهی مجروحــان در پایگاه هوایی دزفول مســتقر‬       ‫ســرتیپ دوم دکتــر محمدباقر مشــیری*‪ ،‬متخصص و جراح‬
                                              ‫بود و مجروحان ارتشــی‪ ،‬سپاهی و نیروهای مردمی در قالب‬        ‫گوش و حلق و بینی‪ ،‬رئیس ادارهی بهداشت و درمان نهاجا‬
                                              ‫بســیج جهت مداوا و درمان از طریق هواپیما به نقاط مختلف‬      ‫در ســال ‪ 1360‬به همراه فرمانده وقت نهاجا‪ ،‬امیر ســرتیپ‬
                                              ‫کشور منتقل میشدند‪ .‬بخشی از مجروحان قبل از انتقال به‬         ‫خلبــان معینپــور بــرای بازدید و بررســی اوضاع‪ ،‬شــبانه به‬
                                              ‫ســتاد تخلیه‪ ،‬در بیمارستان دزفول تحت مداوا و جراحی قرار‬     ‫پایــگاه عملیاتی دزفول رفتیم‪ .‬در سرتاســر پایگاه چادرهای‬
                                              ‫میگرفتند تا از حالت اورژانس خارج شــوند و آمادگی کامل‬       ‫سفیدرنگ بهداری مســتقر بود‪ .‬وقتی وارد بیمارستان پایگاه‬
                                                                                                          ‫شــدم‪ ،‬آنقدر مجروح جنگی دیدم کــه بلافاصله لباس اتاق‬
                                                                         ‫جهت انتقال را داشته باشند‪.‬‬

‫شماره پیاپی ‪ /12‬سال ‪ /7‬شماره ‪ /1‬تابستان ‪1403‬‬                                      ‫انتقال مجروحین‬          ‫عمل را پوشیدم و دست شستم و تعداد زیادی از مجروحان را‬
                                              ‫هواپیمای بوئینگ ‪ 747‬و هواپیمای سی‪ 130‬نیروی هوایی‪،‬‬           ‫با کمک دیگــر همکاران جراحی کردیم‪ .‬در آن حال به خودم‬
                                              ‫پیاپــی در حال پرواز و جابهجایی بیماران و مجروحین جنگی‬      ‫میگفتــم که چرا زودتر نیامدم! محیط طــوری بود که آدم را‬
                                              ‫بین پل هوایی دزفول و کلیهی مراکز درمانی در ســطح کشور‬       ‫میطلبیــد‪ .‬اقبالی بود که خداوند به شــخصی عطا میکرد‬
                                              ‫بودند‪ .‬مراحل انتقال مجروح بســیار دقیق و حسابشــده و‬        ‫تــا بتواند در آن اوضاع بــه مردم کمک کنــد‪ .‬وقتی به تهران‬
                                              ‫برابــر برنامهی ازپیشتعیینشــده صــورت میگرفت‪ .‬به این‬       ‫برگشــتم‪ ،‬تعداد زیادی از پزشکان و پرستاران مؤمن و مخلص‬
                                              ‫ترتیب که هر یک از مجروحان‪ ،‬برگهی شناســنامهای بر روی‬        ‫را برای خدماترســانی به مجروحین به پایگاههای عملیاتی‬
                                              ‫سینهاش داشت که مشخصاتش‪ ،‬نوع جراحت وارده و اعمال‬
                                              ‫جراحی و خدمات درمانی انجامشده در آن نوشته شده بود‪.‬‬                                               ‫نهاجا اعزام کردم‪.‬‬

                                                                                                             ‫	 وی در آبان ماه ‪ 1389‬در سن ‪ 77‬سالگی درگذشت‪.‬‬

                                              ‫چند و چون راهاندازی بیمارستان صحرایی دزفول انتقــال مجروحان بر اســاس میــزان آمادگی پذیــرش مراکز‬
                                              ‫درمانی هر استان صورت میگرفت‪ .‬آمار و اطلاعات ظرفیت‬
                                                                                                          ‫سرهنگ حجتالله جعفریمنش‬
                                              ‫روز سوم فروردین ‪ 1360‬به پایگاه شکاری دزفول اعزام شدم‪ .‬پذیرش مراکز درمانی کل کشــور را ستاد انتقال مجروحین از‬
                                              ‫مأموریــت راهانــدازی بیمارســتان ‪ 400‬تختخوابی صحرایی قبل در اختیار داشت و مجروحان به مراکزی اعزام میشدند‬
                                              ‫دزفول در ســال ‪ 1360‬را بر عهده داشــتم‪ .‬تعداد مجروحین که تــوان درمان و تجهیزات مــورد نیاز آن مجروح را داشــته‬
‫بســیار زیاد بود و بیمارستان پایگاه شکاری دزفول جوابگوی باشند‪ .‬اطلاعات و آمار بیماران اعزامی طبقهبندیشده بود‪17 ،‬‬
   14   15   16   17   18   19   20   21   22   23   24