Page 53 - Untitled
P. 53

‫بنابرایــن اگــر مجروحی داشــتیم‪ ،‬به هر ســختی که بود در نزدیکی تپهای که نیروهای ما مستقر بودند یک روستا‬

                                              ‫باید تا صبح و طلوع خورشــید و امنشــدن جادهها صبر قرار داشت‪ .‬صبح که شــد صدای رگبار سلاحهای سبک‬

                                              ‫میکردیم‪ ،‬بعد از آن میتوانستیم مجروح را به بیمارستان که مدتی بود قطع شــده بود‪ ،‬دوباره بلند شد‪ .‬ضدانقلاب‬

‫شماره پیاپی ‪ /12‬سال ‪ /7‬شماره ‪ /1‬تابستان ‪1403‬‬  ‫محاصرهی ما را ترک کرده و به روستا رفته بودند و از داخل‬                                     ‫انختــقاورلدبهدکهریدمه‪.‬بــحوا ِدلویکخییمابزــمودجرووباحامرنگکهدتسرـکـتشوبپنهجسهرنرشم‬
                                              ‫روســتا به ســمت ما تیراندازی میکردند‪ .‬با روشن شدن‬

                                              ‫میکرد‪ .‬برایش لولهی هوا گذاشــتیم و هر کار دیگری که هوا دید بهتر شــده بود‪ .‬نیروهای ما که چارهای جز هدف‬

                                              ‫از دستمان برمیآمد انجام دادیم‪ ،‬اما نتوانستیم جانش را قراردادن روستا نداشتند‪ ،‬شروع به تیراندازی کردند‪ .‬این‬

                                              ‫ادرترگیشر وی یســپکاهسـبـاخعشـتـایداامزهروداسـشـتات‪.‬تباخ آرتیبشوشکادیملد ًانیخراولهای ازی‬  ‫نجات دهیم‪ .‬وضعیت دشواری بود؛ از یک طرف اجازهی‬
                                                                                                                                         ‫بردن مجروح به بیمارستان را نداشتیم و از طرف دیگر اگر‬

                                              ‫میبردیم‪ ،‬ماشــین هدف آتش نیروهــای ضدانقلاب قرار سکنه شــدهبود‪ .‬بالاخره با کشته شــدن تعدادی از افراد‬

                                              ‫میگرفت و خودمــان هم از بین میرفتیم‪ .‬با وضعیتی که دشمن و دســتگیری چند نفر از آنها درگیری پایان گرفت‬

                                              ‫داشــتیم در ادامه نفــر دوم را هم از دســت دادیم و تعداد و ما توانســتیم مجروحین و شــهدا را به بیمارستان مهاباد‬

                                              ‫شــهدایمان به دو نفر رســید‪ .‬نفر ســوم را کــه از چند جا انتقال بدهیم‪ .‬امروز پس از گذشــت سی و هشت سال از‬

       ‫ترکش خورده بود‪ ،‬با انجام پانســمان و وصل کردن ســرم آن ماجرا‪ ،‬هنوز خاطرات آن شــب دلم را به درد میآورد و‬
‫و به کمک داروهای مســکن توانســتیم به صبح برسانیم‪ .‬برایم فراموشنشدنی است‪51 ...‬‬
   48   49   50   51   52   53   54   55   56   57   58