Page 59 - Untitled
P. 59

‫و بهشــان اعلام کردند که برآوردها نشــاندهندهی این است که‬                                    ‫کردند‪.‬‬

                                              ‫یادم اســت در این عملیات‪ ،‬چون تعداد مجروحین زیاد بود‪ ،‬آنها عراق قصد حمله به مرزهای جمهوری اســلامی را دارد‪ .‬منتها با‬

                                              ‫را در مســیرهایی که یا هواپیما یا قطار داشــت بــه کرمان‪ ،‬یزد و توجه به ســوابق خرمشهر‪ ،‬این شهر از بقیهی نقاط آسیبپذیرتر‬

                                              ‫اهواز‬  ‫در‬  ‫را‬  ‫اقدامات‬  ‫سری‬  ‫یک‬  ‫ســریع ًا‬  ‫من‬  ‫میگوید‬       ‫است‪.‬‬     ‫ســاری منتقل کردند‪ .‬در آن زمان هم قطارهای هلال احمر بود‬
                                                                                                      ‫دکتر وزیریان‬  ‫کــه مخصوص انتقال مجروحین بود و هم قطارهای مســافربری‬

                                              ‫انجام دادم و به بیمارســتان طالقانی آبادان آمدم و برای پذیرش‬                                 ‫بود تا مجروحین را منتقل کنند‪.‬‬

                                              ‫یکی از افرادی که سهم قابل توجهی در مدیریت بهداری‪ ،‬بهویژه مجروحین برای عملیاتهای احتمالــی مقداری آمادگی ایجاد‬

‫شماره پیاپی ‪ /12‬سال ‪ /7‬شماره ‪ /1‬تابستان ‪1403‬‬  ‫در اســتان خوزســتان را داشــت‪ ،‬جناب دکتر وزیریان بود‪ .‬دکتر کردیم‪ .‬خرمشهر نقطهی هدف بود‪ .‬به آنجا رفتم‪ .‬بیمارستانی در‬

                                              ‫وزیریان هنگام شــروع جنگ مســئول ســازمان بهداری استان خرمشــهر بود که در بعضی روایتها به نام بیمارســتان مصدق و‬

                                              ‫خوزستان بود و اغلب افراد میدانند که در جنگ بیشترین فشار در بعضی روایتها به نام بیمارســتان حضرت ولی عصر (عج) از‬

                                              ‫و بیشترین آسیب به استان خوزستان وارد شد‪ ،‬بیشتر درگیریها آن نام بردهاند‪ .‬من به این بیمارســتان رفتم‪ .‬میخواستم میزان‬

                                              ‫هــم در آن منطقه بود‪ .‬چون دکتــر وزیریان امــروز در ایران و در آمادگی بیمارســتان را ارزیابــی کنم‪ .‬به ســوپروایزر گفتم فرض‬

                                              ‫دســترس نیستند‪ ،‬به خاطر خدماتی که ایشــان انجام دادند ـ و کنیــد الان یک مجروح آمده با این وضعیت‪ ،‬چه اقداماتی انجام‬

                                              ‫میدهید؟ حدود دو ســاعت گذشت‪ .‬مجروح فرضی بدحال بود‬                     ‫بنده هم در خدمت ایشان بودم ـ خاطراتی را بازگو میکنم‪:‬‬

                                              ‫و باید جــراح میآوردنــد‪ ،‬اما‬               ‫مهم نبــود ما کجــای عملیات هســتیم‪ ،‬موفق‬        ‫اولیــن خاطــرهام مربــوط به‬
                                                                                          ‫شدیم‪ ،‬پیروز شــدیم یا شکست خوردیم‪ ،‬جایی‬          ‫وشزـیـرریـوـاعنجنـمـیگگوایــســدتت‪.‬قردیکبـتـ ًار‬
                                              ‫نتوانســتند جراح پیدا کنند‪.‬‬                 ‫را گرفتیــم یا جایی را از دســت دادیــم برای ما‬  ‫اوایــل شــهریور بود کــه آقای‬
                                                                                          ‫مهمتریــن چیز این بود که بتوانیم مجروحین را‬      ‫غرضی اســتاندار خوزستان‪،‬‬
                                              ‫گفتم ایــن مجروح از دســت‬                                                                    ‫مدیرکلهــا را جمــع کردنــد‬
                                                                                              ‫بهخوبی برسانیم به یک جایی و مداوا کنیم‬
                                              ‫رفت! دیگر نمیخواهد کاری‬

‫‪57‬‬                                            ‫انجــام دهیــد! زمــان طلایی‬
                                              ‫برای چنین مجروحی حداکثر‬
   54   55   56   57   58   59   60   61   62   63   64