Page 71 - Untitled
P. 71
این دلیل کــه در تمام عملیاتها شــرکت میکــرد ).کلاس
درس را شــروع میکردم و به آنها روش برخورد با مجروحان را
مجروحها را میآوردند، طحاورضریببوودد.کمهثلو ًاقاتگیر آموزش میدادم.
در بیمارستان صحرایی اتاقهای عمل ما
هشــت اتاق عمل بود ،در آ ِن واحد در هر هشــت اتاق ،عمل
میکــردم ،چون رزیدنتهای خوب و توانمندی داشــتم .هر
کــدام در یک اتاق عمل به یک مجروح رســیدگی میکردند.
اگر تــوان انجام کاری را نداشــتند ،با آنها انجــام میدادم و
اینگونه در آن واحد میتوانســتم در هشت اتاق عمل حضور
داشته باشم و کار کنم.
الحمداللــه کمبود نیــروی تخصصی خیلی محســوس نبود
چچـنـود عن بملهیتاریتنکاجملرا ًا بحههادررامادانشهـاـتییمخاکه بصهجمرراورح زتمــهاانی نوابعشـدـ ایز
از گلوله آشنا شده بودند و با تسلط کار میکردند .از تیمهای
پزشکی هم به خوبی حمایت میشد.
کمبودها و حمایتها
بعد از هر عملیات یکی از سرداران سپاه از من میپرسید چه
کمبودهایی داشــتید که در عملیات بعدی رفع شــود؟ وقتی
وارد بیمارســتان صحرایی میشــدم ،اولیــن کاری که انجام
میدادم این بود که میگفتم ســتهای جراحی را بیاورید تا
ببینم کموکسری نداشته باشد .اگر کموکسری بود ،یادداشت
میکردم و بلافاصله به بچههای سپاه میگفتم .آنها هم تهیه
میکردند و میآوردند .آن موقع رئیس بیمارســتان شــهدای
تجریش هم بودم .گفتم دســتگاههای رادیولوژی پرتابلی که
برای بیمارستان شــهدا گرفته بودیم ،به جبهه ببرند که برای
عکســبرداری در آنجا مشکلی نداشــته باشیم .سپاه هم یک
آن روزها همدلی وجود دداسشــــتگتا،ههژنمراهتبوار بهرم بقوبدزیرمگوبوهاقمعاًا یدادک. میخوردیم ،باید فاتحهی جمهوری اسلامی را میخواندیم.
هدف مشترک داشتیم.
شماره پیاپی /12سال /7شماره /1تابستان 1403 هدف همه این بود که به بهترین شــکل به مجروحان جنگی
رسیدگی کنیم .ما در دنیا رتبهی اول را در این زمینه داریم. آموزش و تأمین نیروی تخصصی
ایده ساخت بیمارستانهای صحرایی اولین کاری که در این زمینه انجام دادم ،نوشتن کتابی به نام
یک نکته را مدنظر داشــته باشــید؛ اگر بیمار ترومایی ظرف
15دقیقــهی اول بمیرد ،حتی اگر در بیمارســتان شــهدای «جراحی در جنگ» بود( .کتابــی که دکتر فروتن میخواهد
تجریش باشــد که آن را بهترین مرکز تروما میدانیم ،کســی
نمیتوانــد او را نجــات دهد ،ولی اگــر 15دقیقهی اول زنده مکانقدب).لعالزاروهسـبـریایدنن،مشجـرـوروحـعـابهنآممویزرفتشیمج؛رامحثل ًای مچعاپمول ًشا دوباره
مانــد ،قابل نجات اســت .وقتی متوجه شــدیم امکان اینکه کردم.
بتوانند مجروح جنگی را ظرف 15دقیقه به بیمارستان شهدا
برســانند وجود ندارد ،گفتیم ما کادر بیمارســتان شهدا را به اگر قرار بود ســاعت ســهی نیمهشــب حمله باشــد ،ساعت
آنجــا میآوریم .همان اوایل جنگ به این نتیجه رســیدیم .از
ســهی نیمهشــب در بیمارســتان صحرایی بودیــم .من تمام
رزیدنتهــای خودم را هم میبردم؛ مانند دکتر افشــار ،دکتر
سیدرضا موســوی ،دکتر ربانی و دکتر الیاسیان که مسیحی
69 بود و اســمش را «مســیحی حزبالهی» گذاشــته بودند (به